گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر کوثر
جلد اول
[سورة البقرة ( 2): آیۀ 62




اشاره
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاري وَ ال ّ ص ابِئِینَ مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوفٌ
( عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ ( 62
کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که یهودي شدهاند و نصاري و صابئین، هر کس که به خدا و روز واپسین ایمان بیاورد و عمل
( شایسته انجام دهد، پاداش آنها نزد پروردگارشان است نه ترسی بر آنهاست و نه آنها اندوهگین میشوند. ( 62
نکات ادبی
صفحه 130 از 374
است که نام پیروان دین حضرت موسی است و علت این نامگذاري « یهود » یهودي شدند. این یک فعل جعلی از واژه « هادوا » -1
یعنی رجوع کرد هم آمده « تاب » در عربی به معنی « هود » بزرگترین فرزند حضرت یعقوب است. البته واژه « یهودا » انتساب آنها به
است. « یهودي » اسم جمع است و مفرد آن « یهود » ولی در اینجا این معنا منظور نیست. ضمناً
جمع نصران و یا نصرانی است و به پیروان حضرت عیسی گفته میشود و اشتقاق آن از زادگاه حضرت عیسی است که « نصاري » -2
نام داشت. « ناصره »
و اشتقاق آن بحث مستقلی خواهیم داشت. « صابئین » -3 درباره
با کسر خاء را « آخر » منظور همان روز قیامت است گویا که دنیا یک روز حساب شده و قیامت روز بعد از آن (نباید « یوم آخر » -4
خبر انّ است و « صالحا » تا « من آمن » اسم انّ و جمله « الصابئین » تا « الّذین آمنوا » با فتح خاء اشتباه کرد) 5- در این آیه، جمله « آخر » با
است که معناي شرطی دارد. « من آمن » تا آخر به منزله جزاي « فلهم اجرهم » جمله
تفسیر و توضیح
آیه ( 62 ) إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا ... سخن از بنی اسرائیل و یهود به آنجا
صفحه : 191
کشیده شد که آنها به آیات خدا کافر شدند و پیامبران را کشتند و از حدّ خود تجاوز کردند اینک پس از ذکر این مطلب سخن از
کسانی است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند و خداوند پاداش خوبی براي آنها و عده میدهد و در
این مطلب فرقی میان پیروان ادیان آسمانی نیست.
در این آیه به یک اصل اساسی در مورد ادیان آسمانی اشاره شده و آن این هر انسانی مطابق با شریعت الهی و بر اساس دین زمان
خود که از جانب خداوند است، داراي ایمان و عمل صالح باشد نجات خواهد یافت و فرقی میان مسلمانان و یهودیان و نصاري و
صابئین وجود ندارد منتهی باید در هر زمانی از دین اعلام شده آن زمان پیروي کرد.
در واقع این آیه ردّي بر ادعاي واهی یهود و بنی اسرائیل است که دین خود را دین برتر میدانستند و پیروان ادیان دیگر را گمراه
میخواندند. این آیه به آنها دو چیز را گوشزد میکند: یکی این فرقی میان ادیان آسمانی نیست و دیگر این تنها انتساب به یک
دین در نجات انسان کافی نیست بلکه باید این انتساب همراه با ایمان به خدا و انجام اعمال شایسته که در واقع روح ادیان است،
بوده باشد.
باید توجه داشت که هدف آیه این نیست که هم اکنون که دین اسلام از جانب خداوند دین رسمی بشریت اعلام شده است، هر
کس هر دینی از ادیان یادشده را انتخاب کند، نجات مییابد بلکه منظور این است هر کس تابع پیامبر عصر خود باشد به شرط
ایمان و عمل صالح، نجات پیدا میکند و چون پیامبر عصر ما حضرت محمّد (ص) است بنابراین در عصر آن حضرت پیروي از هر
دینی غیر از دین او جائز نیست چنانکه میفرماید:
من بهوَ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلام دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنه (آل عمران/ 85 ) کسی که غیر از اسلام دینی را طلب کند، از او پذیرفته نمیشود.
البته در عصر اسلام نیز کسانی که نام اسلام به گوش آنها نخورده و یا همراه با تبلیغات سوء بوده و آنها امکان تحقیق و پی بردن به
حقانیت اسلام را نداشتهاند و به
صفحه : 192
اصطلاح جاهل قاصر بودهاند، اگر چنین کسانی با ایمان و عمل صالح از دنیا بروند، امید نجات براي آنها وجود دارد و خداوند
عمل هیچکس را ضایع نمیکند.
صفحه 131 از 374
آیه مورد بحث با تفاوت اندکی در سوره مائده آیه 69 نیز آمده و در جاي دیگري ادیان یاد شده در این آیه به اضافه دین مجوس
در مقابل شرك قرار گرفته است:
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ ال ّ ص ابِئِینَ وَ النَّصاري وَ المَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشرَکُوا إِن اللّهَ یَفصِ ل بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ إِن اللّهَ عَلی کُلِّ
شَیءٍ شَ هِیدٌ (حج/ 17 ) کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که یهودي شدهاند و صابئان و نصاري و مجوس و کسانی که شرك
ورزیدهاند، خداوند میان آنها در روز قیامت جدایی خواهد افکند که خداوند بر هر چیزي گواه است.
توجه میکنید که لحن این آیه با آیه مورد بحث چگونه متفاوت است در این آیه پیروان ادیان در مقابل مشرکان قرار میگیرند و
خداوند وعده میدهد که در روز قیامت میان آنها داوري خواهد کرد و آنها را از همدیگر جدا خواهد نمود و بدیهی است که
مشرکان سرنوشتی غیر از سرنوشت پیروان ادیان خواهند داشت ولی در آیه مورد بحث از مشرکان نام نمیبرد (و همچنین از
مجوس) و پیروان ادیان را وعده پاداش نیکو و عاقبت خوبی میدهد مشروط بر این بر وظائف خود عمل کنند و ایمان و عمل صالح
داشته باشند.
«1» بحثی درباره صابئین
اشاره
در سه آیه از قرآن، از صابئین نام برده شده که در دو جا در کنار یهود و نصاري و در یک جا در کنار یهود و نصاري و مجوس و
مشرکین آمده و در دو مورد به صورت
-----------------------------------
تألیف اینجانب. « پژوهشی درباره صابئین » 1)- گزیدههایی از کتاب )
صفحه : 193
ذکر شده است. « صابئون » و در یک مورد به صورت « صابئین »
این سه آیه عبارتاند از:
-1 إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصّابِئِینَ مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوفٌ
عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ (بقره/ 62 ) کسانی که ایمان آوردهاند، یهودیان و نصاري و صابئین هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان
داشته باشد و عمل صالح انجام دهد پاداش آنها نزد پروردگارشان است و بر آنها ترس و اندوهی نیست.
-2 إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ ال ّ ص ابِئُونَ وَ النَّصاري مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ
(مائده/ 69 ) کسانی که ایمان آوردهاند و یهودیان و صابئین و نصاري هر کس که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشد و عمل
صالح انجام دهد، پس بر آنها ترس و اندوهی نیست.
-3 إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصّابِئِینَ وَ النَّصاري وَ المَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشرَکُوا إِن اللّهَ یَفصِل بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ إِن اللّهَ عَلی کُلِّ
شَیءٍ شَهِیدٌ (حج/ 17 ) کسانی که ایمان آوردهاند و یهودیان و صابئین و نصاري و مجوس و کسانی که شرك ورزیدهاند، خداوند
در روز قیامت میان آنها داوري خواهد کرد که خدا بر هر چیزي گواه است.
نکاتی وجود دارد که بعضی از آنها را خاطرنشان میسازیم: « صابئین » در این آیات در رابطه با
-1 در دو آیه اول و دوم، صابئین در کنار مسلمانان و یهود و نصاري ذکر شده و لحن آیه بیانگر این است که دین صابئین هم مانند
سه دین دیگر، یک دین توحیدي است و اگر کسی از پیروان این دین به راستی تعالیم این دین را که همان ایمان به خدا و روز
صفحه 132 از 374
قیامت و انجام اعمال صالح است، بشناسد و به آن عمل کند اهل نجات خواهد بود همانگونه که این حکم درباره مسلمانان و یهود
و نصاري هم داده شده منتهی واضح است که هر دینی در زمان خاص خودش رسمیت و حاکمیت دارد.
صفحه : 194
بنابراین، از نظر قرآن دین صابئین هم مانند سه دین دیگر یک دین الهی و آسمانی است و اعتقاد به مبدأ و معاد از ارکان آن
میباشد. البته اگر بعدها پیروان این دین دچار انحرافاتی مانند تقدیس ستارگان شدند، مطلب دیگري است و در دین یهود و
نصاري هم نظیر همین انحرافات وجود دارد.
که حالت رفع کلمه « صابئون » که حالت نصب کلمه است آمده و در آیه دوم به صورت « صابئین » -2 در آیه اول، صابئین به صورت
است آمده از نظر ادبی این هر دو تعبیر در اینجا درست است. به این بیان که در آیه اول کلمه صابئین عطف بر ظاهر اسم انّ است
که حالت نصب دارد و در آیه دوم کلمه صابئون عطف بر محل اسم انّ است که مبتدا است و حالت رفع دارد.
بنابراین از لحاظ ادبی در هر یک از این آیات، صابئین و صابئون هر دو درست است و هر کدام اختیار شود اشکالی ندارد ولی از
آنجا که در رسم الخط قرآن در آیه اول و سوم صابئین و در آیه دوم صابئون آمده همان رسم الخط حفظ شده است.
-3 در آیه اول و دوم با وجود این مشابه یکدیگرند تفاوتهایی وجود دارد از جمله این در آیه اول صابئین در آخر آمده و در آیه
دوم وسط یهود و نصاري ذکر شده است، و همچنین در آیه اول براي کسانی از پیروان این ادیان که ایمان و عمل صالح داشته
باشند دو وعده داده شده: یکی این پاداش و اجر آنها نزد پروردگارشان محفوظ است دوم این ترس و حزنی بر آنها نیست ولی در
آیه دوم فقط یک وعده داده شده و آن همان وعده دوم آیه اول است.
-4 در آیه سوم لحن سخن با دو آیه دیگر متفاوت است زیرا:
اولًا، دو گروه دیگر بر چهار گروه اصلی اضافه شده و آنها عبارتاند از: مجوس و مشرکین.
ثانیاً، حکم خاصی درباره آنها داده نشده جز این خداوند در روز قیامت میان آنها داوري خواهد کرد و آنها را از همدیگر جدا
خواهد نمود و همواره شاهد اعمال آنهاست.
صفحه : 195
به قرینه این در دو آیه دیگر در مورد مسلمانان و یهود و نصاري و صابئین حکم واحدي داده شده است، به نظر میرسد که منظور
از تفصیل و جدا سازي در این آیه جدایی سرنوشت مشرکان از آنهاست و مجوس هم احتمال دارد در ردیف آن ادیان باشد و
احتمال دارد که در ردیف مشرکان باشد ولی به قرینه این در روایات و احادیث، مجوس نیز در زمره اهل کتاب آمده و گفته شده
که آنها شبهه کتاب دارند، میتوان گفت که مجوس هم در ردیف آن چهار دین قرار دارد و خداوند طبق این آیه میان پیروان
ادیان توحیدي و مشرکان داوري خواهد کرد و آنها را از همدیگر متمایز خواهد ساخت.
مطلب دیگر این ذکر صابئین و مجوس در کنار مشرکین دلالت دارد که از نظر قرآن این دو دین، از ادیان توحیدي هستند و گر نه
قسم شیء قسیم » آنها را در کنار مشرکین ذکر نمیکرد و این تعبیر خود دلالت بر مغایرت آن ادیان با شرك دارد و به قول منطقیون
.« آن نمیشود
بنابراین اتهام شرك و ستاره پرستی بر صابئین، و آتش پرستی بر مجوس، اتهام درستی نیست هر چند که ممکن است بعدها
انحرافاتی در این ادیان به وجود آمده باشد که خود مطلب دیگري است و یهود و نصاري هم دچار چنین انحرافاتی شدهاند.
آیا صابئین اهل کتاب هستند!
از نظر فقهی، بحث مهمی که درباره صابئین مطرح است این است که آیا آنها اهل کتاب هستند یا نه! و در هر حال آیا آنها
صفحه 133 از 374
میتوانند در پناه حکومت اسلامی به عنوان اهل ذمه زندگی کنند و جزیه بپردازند یا نه!
هم در میان فقهاي شیعه و هم در میان فقهاي اهل سنت مسأله مورد اختلاف است.
بعضی از فقهاي شیعه تصریح کردهاند که صابئین از اهل کتاب نیستند و بعضی دیگر، هر چند نامی از صابئین نبردهاند ولی گفتهاند
اهل کتاب تنها یهود و نصاري و مجوس هستند که نشان میدهد آنها هم صابئین را از جمله اهل کتاب نمیدانند. در
صفحه : 196
مقابل اینها، بعضی از فقها هم به اهل کتاب بودن صابئین نظر دادهاند ولی این گروه در اقلیت هستند.
شیخ مفید پس از ذکر این مطلب که میان فقهاي عامه درباره صابئین اختلاف نظر وجود دارد، اضافه میکند که ما در وجوب جزیه،
از سه گروه یهود و نصاري و مجوس تجاوز نمیکنیم زیرا که سنت رسول الله درباره آنها همین بود و نیز به خاطر توقیفی که در
احکام آنها از پیامبر وارد شده است. آنگاه شیخ مفید درباره این آیا صابئین مشرك هستند یا نه با شک و تردید صحبت
«1». میکنند
و همو در «2» شیخ طوسی در نهایه میگوید: جز یهود و نصاري و مجوس از هیچکس جز اسلام یا کشته و اسیر شدن پذیرفته نیست
مبسوط به صابئین تصریح دارد و میگوید: جز یهود و نصاري و مجوس از سایر ادیان مانند بت پرستها و ستاره پرستها از صابئین و
«3». غیر آنها جزیه گرفته نمیشود
إبن راوندي میگوید: جزیه مخصوص یهود و نصاري و مجوس است و اما عبّاد اصنام و اوثان و صابئه، از آنها جز اسلام یا قتل و
«4». اسارت پذیرفته نمیشود
إبن ادریس و محقق و علامه بیآنکه نام صابئین را ببرند معتقدند که تنها از سه دین یهود و نصاري و مجوس اخذ جزیه میشود و
«5». از غیر آنها جزیه قبول نیست
«6». إبن زهره میگوید: از بتپرستها و صابئین جزیه قبول نیست در این باره ادعاي اجماع هم میکند
علامه در قواعد، صابئین را از نصاري محسوب میکند و میگوید: اگر نصاري آنها را تکفیر کنند بر دین خود ابقاء نمیشوند ولی
اگر آنها را اهل بدعت بدانند ابقاء میشوند.
-----------------------------------
271 - 1)- شیخ مفید، المقنعه ص 270 )
2)- شیخ طوسی، النهایه ص 292 )
3)- شیخ طوسی، المبسوط ج 2 ص 36 )
4)- إبن راوندي، فقه القرآن (سلسلۀ الینابیع الفقهیه) ج 9 ص 12 )
5)- السرائر ج 2 ص 6- شرایع الاسلام ص 92 - علامه حلی، تذکرة الفقهاء چاپ سنگی ج 1 ص 410 )
6)- إبن زهره، الغنیه در ضمن الجوامع الفقهیه ص 584 )
صفحه : 197
محقق کرکی در شرح این عبارت علامه میگوید: گفته شده است که صابئین از نصاري هستند و گفته میشود که آنها روز شنبه را
تعطیل میکنند پس، از یهودند و گفته شده که از مجوس هستند گفته شده که آنها ستارگان را میپرستند و معتقدند که ستارگان
هفتگانه خدایانند و فلک زنده و ناطق است. طبق این عقیده، نمیتوان آنها را با اخذ جزیه بر دین خود ابقاء نمود.
کرکی پس از توضیح گفته علامه، در آخر میگوید: وجه این است که از صابئین جزیه گرفته شود یا به اعتبار نقلی که آنها را از
نصاري و یهود میداند تا حکم تکفیر آنها معلوم شود، و یا به اعتبار رجوع به خود آنها که خود را اینچنین معرفی میکنند و اساساً
صفحه 134 از 374
«1». ادعاي کسی که میگوید که از اهل جزیه است، مسموع میباشد ما دام که خلاف آن ثابت نشود
صاحب جواهر در میان شک و تردیدهاي بسیار، میگوید: در زمان ما در دار الإسلام با صابئین معامله اهل کتاب میشود ولی این
کار مربوط به حکّام جور است و نمیتوان در کشف حکم شرعی بر عمل آنها اعتماد کرد. صاحب جواهر پس از این بیان بالاخره
«2». حکم میدهد که جز یهود و نصاري و مجوس اهل کتاب وجود ندارد
در مقابل این گروه از فقهاي بزرگوار، کسانی هم هستند که صابئین را اهل کتاب میدانند و به جواز اخذ جزیه از آنها فتوا
میدهند. یکی از آنها که از قدماي اصحاب است، إبن جنید میباشد که معتقد است از صابئین جزیه اخذ میشود و بر دین خود
و نیز محقق کرکی در عبارتی که از او نقل کردیم مایل به این فتواست. «3» باقی میمانند
همچنین از مرحوم آیۀ الله العظمی خوئی (قدس سره) نقل شده که گویا ایشان گفتهاند: ظاهر این است که صابئین از اهل کتاب
تالیف غضبان رومی کپی « الصابئه » هستند. ایشان این نظر را در پاسخ یک استفتاء دادهاند که متن آن با مهر ایشان در کتاب
-----------------------------------
[.....] 449 - 1)- محقق کرکی، جامع المقاصد ج 4 ص 448 )
232 - 2)- جواهر الکلام ج 21 ص 231 )
3)- همان مأخذ ج 21 ص 230 )
صفحه : 198
«1». شده است
و اما فقهاي اهل سنت، از بعضی از آنها عباراتی نقل شده که ظاهر آنها این است که غیر از یهود نصاري و مجوس از کس دیگري
«2». جزیه اخذ نمیشود
إبن قدامه میگوید: گفته شده که صابئین از نصاري هستند و گفته شده که از یهودند و گفته شده که بین یهود و نصاري هستند
ولی سدي و ربیع گفتهاند که اهل کتاب هستند و شافعی در امر آنها توقف کرده و صحیح این است که در کار آنها نگاه کنیم اگر
«3». با یکی از دو اهل کتاب موافق بودند پس، از آنها هستند و گرنه، اهل کتاب نیستند
ماوردي گفته است که از صابئین جزیه اخذ میشود البته اگر آنها در اصول اعتقادي با یهود و نصاري موافقت داشته باشند اگر چه
«4». در فروع مخالفت کنند
جزیه بر همه اهل ذمه از سرزمین سواد » : این در حالی است که پیش از آنها، قاضی ابو یوسف یکی از فقهاي مهم حنفیها گفته است
(عراق) و جز آنها از اهل حیره و سایر شهرها از یهود و نصاري و مجوس و صابئین و سامريها جز نصاراي بنی تغلب و اهل نجران،
همچنین قاضی عبد الجبار معتزلی پس از رد این سخن که صابئین از نصاري هستند، میگوید: از لحاظ شرعی، «5»« واجب است
منعی وجود ندارد از این آنها بر دین خود ابقاء شوند و از آنها جزیه گرفته شود هر چند که سخن آنها با سخن اهل کتاب مغایرت
«6». داشته باشد
ما تصور میکنیم علت این بسیاري از فقها، صابئین را اهل ذمه نمیدانند این است که گمان میکنند که آنها مشرك و ستاره پرست
هستند به طوریکه در سخن شیخ طوسی در المبسوط آمده و شیخ مفید هم به آن اشاره کرده است. در حالی که مشرك بودن آنها
به معناي اصطلاحی شرك ثابت نشده و بهترین دلیل آن، سخنان پراکندهاي
-----------------------------------
1)- الصابئه، ص 53 )
2)- شوکانی، نیل الاوطار ج 8 ص 59 )
صفحه 135 از 374
3)- إبن قدامه، المغنی ج 10 ص 559 )
4)- ماوردي، الاحکام السلطانیه ص 143 )
5)- قاضی ابو یوسف، الخراج ص 122 )
6)- قاضی عبد الجبار، المغنی فی ابواب التوحید ج 5 ص 153 )
صفحه : 199
است که درباره آنها گفتهاند و همانطور که در کلام صاحب جواهر و دیگران آمده گاهی آنها را از نصاري و گاهی از یهود و
گاهی از مجوس پنداشتهاند و گاهی دین آنها را ترکیبی از این سه دین دانستهاند.
همانطور که گفتیم ظاهر قرآن این است که دین صابئین دینی در ردیف یهود و نصاري است که اگر به خدا و قیامت عقیده داشته
باشند و عمل صالح کنند نجات خواهند یافت و بنابراین نباید آنها را از مشرکین دانست البته ممکن است در اثر انحرافاتی، آنها به
بخوانیم همانگونه که درباره « مشرك » کارهاي شرك آلود کشیده شوند ولی این عمل باعث آن نمیشود که آنها را در اصطلاح
کارهاي شرك آلود یهود و نصاري چنین گفته شده و فقهاي ما تصریح کردهاند که با وجود کارهاي شرك آمیز یهود و نصاري
مانند تثلیث، نمیتوان آنها را مشرك اصطلاحی دانست هر چند که مشرك لغوي هستند و آنها همچنان به عنوان اهل کتاب و اهل
«1». ذمه شناخته میشوند
شیخ مفید دلیل دیگري ارائه کرده و آن این چون پیامبر فقط از سه گروه یهود و نصاري و مجوس جزیه گرفته، ما از آن تجاوز
نمیکنیم. شیخ مفید عمل رسول الله (ص) را توقیفی دانسته است که نباید از آن فراتر رفت (سخن شیخ مفید را پیش از این نقل
کردیم) ولی این دلیل نیز چندان محکم نیست زیرا بدون شک پیامبر تنها از کسانی که مورد ابتلا بودند و از آن حضرت تقاضاي
صلح میکردند جزیه میگرفت. و گر نه پیامبر از یهود و نصاراي مناطق دوردست مانند نصاراي روم هم جزیه نگرفت چون موردي
نداشت. آیا میتوانیم بگوییم چون پیامبر از نصاراي روم جزیه نگرفت بعدها هم مسلمانان نباید از آنها جزیه بگیرند هر چند که
شرائط ذمی بودن را داشته باشند! گمان نمیرود کسی به چنین مطلبی ملتزم شود بنابراین چون صابئین در عصر رسول الله با آن
حضرت روبرو نبودند و از محل ابتلاء خارج بودند، موردي براي جزیه گرفتن از آنها نبود و خلاصه این فعل معصوم حجت است
ولی ترك معصوم بدون بیان حجت نیست. بسیاري از کارها هست که پیامبر آنها را انجام نداده و مسلماً
-----------------------------------
1)- رجوع شود به: آیۀ الله حکیم، مستمسک العروة ج 1 ص 369 و آیۀ الله خوئی، التنقیح ج 3 ص 44 )
صفحه : 200
انجام دادن آنها حرام نیست چون مورد نهی واقع نشده است.
دیگر این به گواهی تاریخ، در جامعه اسلامی با صابئین معامله اهل کتاب میشود و به طوریکه گفته خواهد شد دانشمندان صابئی
در کنار دانشمندان مسلمان فعالیت داشتند و حتی در داستان مناظره امام رضا با عمران صابی که خواهد آمد، آن حضرت با گشاده
رویی او را پذیرفت و با او به مناظره پرداخت و نیز داستان مرثیه سرایی سید رضی در مرگ ابو اسحاق صابی خواهد آمد.
«1». باقی ماند مطلبی که صاحب جواهر از تفسیر قمی نقل کرده که گویا در این تفسیر آمده که صابئین اهل کتاب نیستند
صابئین قومی هستند که نه مجوس و » : باید گفت: اولًا در تفسیر قمی چنین عبارتی وجود ندارد بلکه عبارت تفسیر قمی چنین است
ثانیاً، تفسیر قمی موجود، انتخابهایی از تفسیر علی بن «2»« نه یهود و نه نصاري و نه مسلمان هستند و آنها ستارگان را میپرستند
ابراهیم است که یکی از شاگردان او به نام ابو الفضل عباس بن محمّد انجام داده و مطالب و روایات دیگري هم به آن افزوده
بنابراین، اصل کتاب علی بن ابراهیم نیست و سند بودن آن مورد تردید است. «3». است
صفحه 136 از 374
ثالثاً، این مطلب بیانگر انحراف صابئین از جاده توحید و شرك آمیز بودن اعمال آنهاست و از این آنها اهل کتاب و اهل ذمه هستند
و یا نه ساکت است و به طوریکه گفتیم این نوع شرك در میان یهود و نصاري هم وجود داشته ولی آنها مشرك اصطلاحی نیستند.
صابئین هم، اینچنین باشند.
و اما اجماع ادعایی صاحب غنیه که نقل شد، باید بگوییم که این یک اجماع منقول است که حجیت ندارد بخصوص چندین نفر
مخالف دارد و اساساً بسیاري از فقها به بیان حال صابئین نپرداختهاند.
-----------------------------------
1)- جواهر الکلام ج 21 ص 231 )
2)- تفسیر القمی ج 1 ص 48 )
3)- رجوع شود به: تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 4 ص 303 )
صفحه : 201
به هر حال ظاهر این است که صابئین هم، اهل کتاب هستند و میتوان شرائط ذمه را در مورد آنها اجرا کرد و با این دلائل ضعیف
نمیتوان از ظاهر قرآن دست برداشت.
وجه تسمیه صابئین
در مورد وجه تسمیه و علت نامگذاري صابئین به این اسم و این آیا این واژه عربی اصیل است و یا یک واژه دخیل میباشد و در
صورتی که عربی اصیل باشد از چه مادهاي اشتقاق یافته و چرا به این قوم صابئین گفته میشود، مطالب پراکندهاي در کتب تفسیري
و تاریخی و ادبی آمده است. ما اینک متن سخنان صاحب نظران را در این زمینه نقل میکنیم و سپس به جمع بندي آنها میپردازیم
و در نهایت نظر خود را اعلام میکنیم:
است و او کسی است که از دینی به دین دیگري منتقل شود مانند مرتد در اسلام ... و « صابی » جمع « صابئون » : شیخ طوسی میگوید
یعنی ستارگان آشکار شدند ... و معناي صابئی کسی است که دینی را که بر او واجب بود ترك کند و « صبأت النجوم » : زجاج گفته
به دین دیگري روي آورد ... دینی که صابئین از آن دوري کردند دین توحید بود که از آن به پرستش ستارگان یا تعظیم آن روي
مشتق شده که به معناي میل کردن به چیزي و دوست داشتن آن آمده است ... « صبا یصبو » آوردند و نافع گفته است که این کلمه از
«1». به معناي انتقال باشد « صبأ » ابو علی فارسی ضمن رد این سخن گفته است که باید این واژه از
«2». طبرسی ضمن آوردن مطالب شیخ طوسی، صابئی را کسی میداند که از دینی به دینی دیگر منتقل شود
مشتق شده که به معناي خروج از دین است و آنها قومی بودند که از دین یهود و نصاري « صبأ » زمخشري گفته است که صابئین از
خارج شدند و ملائکه را پرستش
-----------------------------------
1)- شیخ طوسی، التبیان ج 1 ص 282 )
[.....] 2)- طبرسی، مجمع البیان ج 1 ص 259 )
صفحه : 202
«1». کردند
مشتق شده که به معناي خروج از دینی به دین دیگر است و عربها پیامبر اسلام را صابئی « صبأ » فخر رازي میگوید: صابئین از
«2». نامیدند زیرا که او دینی بر خلاف ادیان آنها آورده بود
صفحه 137 از 374
که به معناي میل کردن و لغزیدن است و به این جهت که صابئین از « صبأ الرجل » : شهرستانی میگوید: در لغت گفته میشود
به معناي عشق و « صبأ الرجل » : سنتهاي حق اعراض کردند و از روش انبیاء لغزیدند، به آنها صابئین گفته میشود. و گاهی میگویند
«3». دوست داشتن است
راغب اصفهانی میگوید: صابئین قومی بر دین نوح بودند و به هر کسی که از دینی به دین دیگر خارج شود صابئی گفته میشود و
وقتی که دندان ناب شتر بروید و آشکار شود ... و بعضیها گفتهاند که از ماده « صبأ ناب البعیر » : مشتق است. گفته میشود « صبأ » از
«4». مشتق شده است « صبی یصبو »
إبن منظور پس از نقل این صابئین گمان میکنند که بر دین نوح هستند، میگوید: به کسانی که در زمان پیامبر مسلمان میشدند،
هر دو به معناي خروج « صبأ یصبأ و صبأ یصبو » صابئی میگفتند و منظورشان این بود که آنها از دینی به دین دیگر خارج شدهاند. و
یعنی ستارگان از مطلع خود طلوع کردند ... « تصبأ النجوم » از دینی به دین دیگر است و
« صابئی » ابو اسحاق زجاج گفته است: صابئین در قرآن به معناي خارج شدگان از دینی به دین دیگر است ... و عربها پیامبر اسلام را
مینامیدند و همزه را به « مصبوّ » مینامیدند، چون از دین قریش به اسلام روي آورده بودند و آنها هر کسی را که مسلمان میشد
میگفتند (بدون همزه) و گویا « صباة » واو تبدیل میکردند و نیز مسلمانان را
-----------------------------------
1)- زمخشري، الکشاف ج 1 ص 146 )
2)- فخر رازي، التفسیر الکبیر ج 3 ص 105 )
3)- شهرستانی، الملل و النحل ج 2 ص 5 )
4)- راغب اصفهانی، المفردات ص 382 )
صفحه : 203
«1». بدون همزه است مانند: قاضی و قضاة و غازي و غزاة « صابی » این واژه جمع
صابئی بن » زبیدي پس از نقل مطالبی که از إبن منظور آوردیم، اضافه میکند که در روضه آمده است که صابئین منسوب به
«2». برادر نوح هستند و آن یک اسم عجمی است « لامک
آورد و صابئین به خاطر نسبت به او « صابی » آورد و او فرزندي به نام « متوشلخ » فرزندي به نام « اخنوح » إبن اثیر میگوید: ادریس یا
«3». به این نام نامیده شدند
به معناي خارج شدن از دینی به دین دیگر است، میگوید: آنها ادعا میکنند که بر دین « صبأ » طریحی پس از بیان این صابئین از
هستند. « صابی بن شیث بن آدم »
را به این نام نامیدند زیرا که آنها به تعطیل پیامبران « صابئین » : سپس طریحی حدیثی از امام صادق نقل میکند که در آن آمده است
و شرایع میل کردند (صابئین از صبو اخذ شده) و گفتند که هر چه پیامبران آوردهاند باطل است پس توحید خدا و نبوت انبیاء و
«4».« رسالت مرسلین و وصیت اوصیاء را انکار کردند پس آنها بدون شریعت و بدون کتاب و بدون پیامبر هستند
البته روایتی را که طریحی نقل کرده در هیچ منبع و مصدري و هیچ مجموعه روایی پیدا نکردیم و حد اقل این است که یک روایت
مرسل است.
به معناي شناکننده در آب مشتق شده چون آنها خود را زیاد شستشو « سابحه » از ماده « صابئه » عباس محمود عقاد میگوید: نام
عبري باشد که به معناي لشکریان است- « صبأوت » ارجح است از این این لفظ منسوب به « سبح » میدهند. و اشتقاق این لفظ از
«5». لشکریان آسمان- یعنی ستارگان
صفحه 138 از 374
برنا مقدم میگوید: صابئه در اصل لفظ آرامی است و دلالت بر تطهیر و تعمید میکند و به دو فرقه گفته میشود: 1- اتباع یوحناي
معمد 2- صابئین حران، و گفته شده
-----------------------------------
1)- إبن منظور، لسان العرب ج 1 ص 108 قسمتی از این مطالب در نهایه إبن اثیر ج 3 ص 3 نیز آمده است. )
2)- زبیدي، تاج العروس ج 1 ص 87 )
3)- إبن اثیر، الکامل فی التاریخ ج 1 ص 66 )
4)- طریحی، مجمع البحرین ج 1 ص 259 )
5)- عقاد، أبو الأنبیاء ص 112 )
صفحه : 204
یعنی آب را ریخت) است که اشاره به اعتقاد آنها به آب است. صابی کلمهاي است کلدانی به معناي شوینده ) « صب الماء » صابئه از
«1». و صابئین در کنار نهرها و رودخانهها جاي دارند و خود را بسیار با آب میشویند
عبري مشتق میداند که به معناي لشکر آسمان است و اشاره به « صباوت » کلمه صابئی را از « جستنیوس » غضبان رومی نقل میکند
مشتق است که یک لفظ قدیمی است و مربوط به زمانی « صبأ » این آنها ستارگان را میپرستیدند و کرملی معتقد است که صابئه از
برگردانیدهاند « ضاء » است که عربها در اصلاح زبان خود آن را به « ضوأ » است که لغات سامی یک لغت بودند و تصحیف شده واژه
عبري مشتق شده که به معناي فرو « صبع » به معناي نور است و اشاره به ستارگان میباشد. بعضیها هم گفتهاند که صابئه از « ضوء » و
است به معناي « صب الماء » نقل شده که صابئه مشتق از « نولدکه » رفتن در آب است و اشاره به مراسم تعمید صابئین میباشد و از
ریختن آب و اشاره به مراسم تعمید آنهاست.
که یک لغت آرامی « صبا » غضبان رومی پس از نقل این نظریات میگوید: آنچه که به حقیقت نزدیک است آن است که صابئه از
است مشتق است که به معناي تعمید کردن است همان که صابئین امروز آن را طی مراسمی انجام میدهند. بعد اشاره میکند به این
تعمید، انسان را از یهودیت به مندایی بودن منتقل میکند یعنی شخص یهودي با تعمید مندایی از دین خود به دین مندایی منتقل
در لغت اکدي به معناي فرو رفتن در « صابوتا » و « صبا » میشود و این معنی قریب به آن معناي عربی کلمه است که گفته شده. و لفظ
آب است و این دو واژه در لغت مندایی و آرامی هم، به همین معناست و یک صابئی مندایی در غسل تعمید میگوید: (صابینا
«2»... بمصبتا اد بهرام ربه) یعنی تعمید کردم چون تعمید ابراهیم بزرگ
از « صابئین » آقاي سلیم برنجی که خود از صابئین مندایی است میگوید: واژه
-----------------------------------
1)- محمّد برنا مقدم، در آمدي بر سیر اندیشه در ایران ص 11 )
2)- غضبان رومی، الصابئه ص 45 )
صفحه : 205
به معناي تعمید اشتقاق یافته است زیرا اعراب با استفاده از کلمه فوق، مندائیان را که مراسم تعمید « صبا یا صوا » کلمه مندایی آرامی
نسبت به همان واژه صبا، « ي» یعنی تعمیدیون نام نهادند و با اضافه کردن « صبّه » ، خویش را همیشه در آب جاري انجام میدهند
اضافه « واو و نون » و « یا و نون » نامیدند و براي جمع بستن این کلمه، به آن « صبّی » صفت تعمیديگري را بر هر مندایی داده و او را
کردند و مندائیان را صابئین یا صابئون نامیدند. علاوه بر آن اعراب امروز براي نسبت دادن کار شستشو یا تعمید در آب جاري به
«1». نیز میگویند « مغتسله » مندائیان، به آنان
صفحه 139 از 374
این بود فرازهایی از سخنان صاحبنظران از مفسران و لغت نویسان و نیز نظرات جدیدي که از طرف مستشرقان و یا صابئین مندایی
گفته شده و از جمع بندي آنها وجوه زیر به دست میآید: « صابئین » معاصر، در مورد وجه تسمیه
مهموز العین مشتق است و یک لفظ عربی است و به معناي انتقال از دینی به دین دیگر است و صابئین کسانی « صبأ » -1 صابئین از
بودند که از دین حق به دین باطل منتقل شدند یا از دین یهود به دین مندایی.
اجوف واوي مشتق شده و یک لفظ عربی میباشد به معناي میل کردن و دوست داشتن است و صابئین از « صبا یصبو » -2 صابئین از
دین قبلی به دین بعدي میل نمودهاند.
به معناي شنا کننده مشتق است و صابئین همواره خود را در آب میشستند. « سابحه » -3 صابئه از
-4 صابی کلمهاي کلدانی است و به معناي شوینده است.
یا شیث گرفته شده است. « لامک » یا « متوشلخ » -5 صابئین از نام صابی فرزند
عبري مشتق است و به معناي لشکر آسمان است که اشاره به تقدیس ستارگان میباشد. « صباوت » -6 صابئین از کلمه
-----------------------------------
1)- سلیم برنجی، قوم از یاد رفته ص 42 )
صفحه : 206
به معناي روشنایی است و اشاره به ستارگان دارد. « ضوء » -7 صابئین از
عبري گرفته شده که به معناي فرو رفتن در آب است. « صبع » -8 صابئین از
عربی است که به معناي آب ریختن است. «ّ صب » -9 صابئین از واژه
که یک لفظ آرامی مندایی است مشتق شده که به معناي تعمید کردن است و منظور تعمیدي است که شخص « صبا » -10 صابئین از
را از دینی به دین مندایی منتقل میکند و این معنا با معنایی که قدماء از مفسران و لغويها گفتهاند مناسب است.
بعضی از این نظریهها صابئین را یک واژه عربی میداند که از صبأ و یا از صبا و یا از سبح و یا از صب مشتق شده و بعضی از
نظریهها آن را غیر عربی و برگرفته از لغت آرامی یا کلدانی یا عبري و یا مندایی میدانند.
به نظر میرسد که صابئین برگرفته از لفظ آرامی مندایی است زیرا مناسب با یک مراسم مهم و عمده صابئین که همان تعمید است،
و مشتقات آن به کار رفته « صبا » میباشد و چنانکه گفته شد آنها به هنگام تعمید جملاتی به زبان مندایی میگویند که در آن لفظ
و این لفظ، هم اشاره به شستشوي زیاد آنهاست و هم به معناي انتقال از دینی به دین دیگر است که با گفته مفسران و لغويها جور
نیز که به معناي انتقال از دینی به دین دیگر است از همین لفظ آرامی مندایی گرفته « صبأ » در میآید و به احتمال زیاد فعل عربی
شده است.
و اما این چگونه یک لفظ غیر عربی در قرآن آمده است، جاي هیچگونه اشکال نیست زیرا در قرآن الفاظ غیر عربی در جاهاي
متعددي استعمال شده است مانند:
اباریق، ارائک، استبرق، تنور، دینار، زنجبیل، سجیل، مرجان و غیر آنها. حتی بعضی از ادبا درباره کلمات غیر عربی که در قرآن
به این مسأله پرداخته و « المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرّب » آمده، کتابهاي مستقلی نوشتهاند از جمله سیوطی در کتابی به نام
نیز بعضی از آن کلمات را آورده است. « الاتقان » در کتاب
واضح است که قران مطابق با زبان رایج مردم نازل شده و این کلمات در آن زمان میان مردم استعمال میشده است و اشتمال قرآن
بر این کلمات غیر عربی، هیچگونه
صفحه : 207
صفحه 140 از 374
لطمهاي به عربی بودن قرآن نمیزند زیرا که جمله بندي و نظم کلام، عربی است.
داوریهاي متفاوت درباره صابئین
با وجود این قرآن کریم از صابئین در سه جا نام برده، متأسفانه علما و مفسران و متکلمان اسلامی و نویسندگان کتب ملل و نحل به
درستی درباره آنها بحث و تحقیق نکردهاند و کلمات آنها در این باره مضطرب و پریشان است به گونهاي که إبن جوزي درباره
«1». ماهیت صابئین ده قول ذکر میکند
به خاطر همین سردرگمی و اضطراب در معرفی صابئین است که علما و اهل لغت در وجه تسمیه آنها نیز دچار تشتت آراء شدهاند و
همانگونه که دیدیم وجوه متناقضی را ذکر کردهاند. و بسیاري از فقها از بیان حکم فقهی آنها سرباز زدهاند و اصلًا صابئین را در
کلام خود عنوان نکردهاند و یا اگر عنوان کردهاند با شک و تردیدهاي بسیار سخن گفتهاند.
اکنون ما پیش از آنکه وارد بحثهاي گسترده درباره تاریخ و عقاید و فرقههاي صابئین بشویم، براي ایجاد زمینه جهت درك ماهیت
آنها و هم نشان دادن سردرگمی موجود در معرفی چهره واقعی این گروه، فرازهایی از نظرات علما را در این زمینه بدون هیچگونه
شرح و حاشیهاي نقل میکنیم. البته در فصول بعدي، بعضی از این نظرات مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت:
خلیل بن احمد فراهیدي: صابئین قومی هستند که دین آنها شبیه دین نصاري است جز این قبله آنها به طرف جنوب است و صابئین
«2». خود را پیروان حضرت نوح میدانند
شیخ مفید: جمهور صابئین به وحدانیت خداوند در ازل معتقدند و بعضی از آنها در کنار خدا هیولی را هم قدیم میدانند که عالم از
آن به وجود آمده است و لذا پیش آنها هیولی اصل است. آنها درباره فلک و آنچه در اوست عقیده دارند که زنده و ناطق است
-----------------------------------
1)- إبن جوزي، تلبیس ابلیس ص 73 )
[.....] 2)- ترتیب العین ج 2 ص 964 )
صفحه : 208
و اوست که تدبیر کننده و راهنماي این عالم است. آنها ستارگان را تعظیم میکنند و به جاي خداوند آنها را میپرستند و بعضی از
آنها ستارگان را ملائکه مینامند و بعضی از آنها ملائکه را خدایان میدانند و براي عبادت آنها خانههایی بنا میکنند.
«1». این گروه به مشرکین عرب و بت پرستها نزدیکتر هستند تا به مجوس
شیخ طوسی: قتاده و بلخی گفتهاند که صابئین قوم معروفی هستند و براي آنها مذهبی است که به آنها اختصاص دارد و آن پرستش
ستارگان است. در عین حال آنها به خدا و معاد و بعضی از پیامبران اعتراف دارند و بعضیها گفتهاند که صابئین میان یهود و مجوس
«2». هستند و براي آنها دینی نیست و سدي گفته است که آنها طائفهاي از اهل کتابند که زبور را قرائت میکنند
قاضی عبد الجبار: گروهی از قدماء صابئین گمان کردهاند که هیولی و صانع هر دو ازلی هستند و خداوند، عالم را از این هیولی
ساخت و بقیه آنها گمان کردهاند که عالم حادث است و براي آن صانعی قدیم است که به چیزي از این عالم شباهت ندارد او
حکیم است و جاهل نیست، نیرومند است و عاجز نمیشود، سخاوتمند است و بخیل نمیشود او فلک را زنده و ناطق و شنوا و بینا
آفرید و فلک است که تدبیر عالم میکند. آنها ستارگان را ملائکه خواندند و بسیاري از آنها ستارگان را خدایان دانستند و آنها را
تعظیم کردند و پرستش نمودند و براي آنها خانههایی به عدد هفت ستاره ساختند و ادعا میکنند که بیت الحرام یکی از آنهاست و
«3». آن بیت ستاره زحل است و علت این همچنان باقی است اینست که زحل دلالت بر بقا و ثبوت و طول مدت دارد
ابو ریحان بیرونی: صابئین باقی ماندگان اسراي بابل هستند که بختنصر آنها را از بیت المقدس به آنجا برد و چون آنها آن سرزمین
صفحه 141 از 374
را تصرف کردند و بقعه بابل را ساختند، دیگر بازگشت به شام برایشان دشوار آمد و ترجیح دادند که در بابل بمانند و دین آنها
چندان قابل اعتماد نبود پس سخنان مجوس را شنیدند و به بعضی از تعالیم آن
-----------------------------------
1)- المقنعه ص 271 )
2)- التبیان ج 1 ص 283 )
3)- المغنی فی ابواب التوحید و العدل ج 5 ص 152 )
صفحه : 209
رغبت کردند و دین آنها آمیزهاي از مجوسی و یهودي شد ... گویا آنها دین خود را به رکن ثابتی از وحی و الهام منسوب نمیکنند
«1». و تنها خود را به انوش بن شیث بن آدم نسبت میدهند
فخر رازي: صابئین قومی هستند که میگویند مدبر و خالق این عالم همین ستارگان هفتگانه است بنابراین آنها ستارگان را
میپرستند و چون خداوند حضرت ابراهیم را مبعوث کرد، مردم بر دین صابئین بودند و ابراهیم بر حادث بودن ستارگان استدلال
«2». کرد همانگونه که خداوند از قول او نقل کرده (لا أحب الافلین) یعنی من غروب کنندهها را دوست ندارم
اسفرایینی: از فرقههایی که به پیش از اسلام مربوط است اصحاب هیولی هستند که به قدیم بودن عالم و حادث بودن اعراض قائل
«3». هستند. سپس اضافه میکند که صابئین هم همین مذهب را دارند
إبن المرتضی: صابئین به وجود صانع و قدیم بودن آن اعتقاد دارند ولی درباره جسم چند فرقه شدهاند بعضی قائل هستند که هیولی
قدیم است و بعضی گفتهاند که حادث است. آنها گمان میکنند که فلک زنده و شنوا و بینا است و ستارگانش ملائکه اوست و
«4». آنها را میپرستند
نشوان الحمیري: صابئین گفتهاند که دو چیز قدیم است: نور و ظلمت، نور آگاه است و ظلمت نادان چون نور بر ظلمت وارد
میشود ولی ظلمت بر آن وارد نمیشود آنها ذبح میکنند و نکاح میکنند و رئیس آنها قابیل است که سریانی الاصل بود و گفته
شده که صابئین قومی هستند که ملائکه را عبادت میکنند و گفته شده که صابئین قومی هستند که از دینی به دین دیگر منتقل
«5». شدهاند
«6». قرطبی: صابئین کسانی بودند که از دین اهل کتاب خارج شدند
-----------------------------------
1)- الآثار الباقیۀ عن القرون الخالیه ص 318 )
2)- اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین ص 126 )
3)- التبصیر فی الدین ص 150 )
4)- المنیۀ و الامل ص 15 )
5)- الحور العین ص 141 )
6)- الجامع لاحکام القرآن ج 1 ص 434 )
صفحه : 210
إبن کثیر: صابئین کسانی هستند که نه بر دین یهود و نصاري و مجوسند و نه مشرکند بلکه آنها باقی بر فطرت خود میباشند و دین
«1». روشنی ندارند که از آن پیروي کنند
بیضاوي: صابئین قومی میان نصاري و مجوس هستند و گفته شده که اصل دین آنها دین حضرت نوح است و گفته شده که آنها
صفحه 142 از 374
«2». ملائکه را میپرستند و گفته شده که آنها ستارگان را میپرستند
ابو الفتوح رازي: پس از نقل بعضی اقوال میگوید: کلبی گفت (صابئین) جماعتیاند میان جهودان و ترسایان. میان سر بتراشند و
«4». إبن زید گفت: قومیاند در جزیره موصل لا إله إلا الله گویند و بر رسولان خداي، ایمان ندارند «3». خصی بکنند
إبن العبري: آنچه از مذهب صابئین به دست آوردیم اینست که دعوت آنها همان دعوت کلدانیهاي باستان و قبله آنها قطب شمال
«5». است و نماز و روزهاي دارند و کواکب را میخوانند و اقوال آنها نزدیک به اقوال حکماست
علامه طباطبایی: به بعضیها نسبت داده شده که در تفسیر صابئین گفتهاند: آنها پیرو مذهبی هستند که مخلوطی از مجوس و یهود
است و چیزهایی هم از حرانیها برآن افزوده شده، این قول با آیه شریفه موافقتر است زیرا ظاهر سیاق آیه، برشمردن اهل دین
«6». است
احمد مصطفی المراغی: صابئین قوم موحدي هستند که در عین حال به تأثیر نجوم هم عقیده دارند و به بعضی از پیامبران اقرار
«7». میکنند
عبد الله مبلغی: گویند صابئین یکی از شعب دین مانی است واژه مندایی یا مندائیه لفظ آرامی است که اصل آن مذبع یا مذعا در
زبان آرامیهاي شرقی است که با الف
-----------------------------------
1)- تفسیر القرآن ج 1 ص 108 )
2)- انوار التنزیل ج 1 ص 60 )
3)- جاحظ نیز گفته است که از صابئین کسانی هستند که اهل عبادت هستند و گاهی خود را اخته میکنند (جاحظ، الحیوان ج 1 )
( ص 125
. 4)- روض الجنان ج 1 ص 210 )
[.....] 5)- تاریخ مختصر الدول ص 153 )
6)- المیزان ج 1 ص 198 )
7)- تفسیر المراغی ج 1 ص 134 )
صفحه : 211
«1». نوشته شده: مذا این لفظ به معناي فرشته یا منجی است و در یونانی به آن گنوسیس گویند
سید قطب: صابئین گروهی از مشرکین عرب هستند که قبل از بعثت پیامبر اسلام از شرك به توحید گراییدند و بر ملت ابراهیم و
«2». حنیفیت روي آوردند
این بود فرازهایی از عبارات و جملات دانشمندان اسلامی، که در جهت معرفی صابئین اظهار داشتهاند.
صابئین در عهد شیث و ادریس و نوح
اولین « بیوراسب » با توجه به کتب تاریخی، صابئین از قدیمیترین ملتهاي تاریخ هستند. طبري و به پیروي از او إبن اثیر گفتهاند که
کسی است که مردم را به دین صابئین دعوت کرد و دعوت او در اولین سال از سلطنت طهمورث بود و قوم او که به او پیوستند
«3». همان قومی هستند که بعدها حضرت نوح بر آنها مبعوث شد
گفته شده که بیوراسب همان ضحاك است که فارسیان او را از خودشان میدانند و عرب یمن هم او را به خود نسبت میدهند
حسن بن هانی (شاعر یمن) گفته است:
صفحه 143 از 374
« و کان منا الضحاك یعبده »
الخابل و الجن مساربها
پادشاهی بود که پس از جمشید در « اژي دهاك » شاید علت این انتساب دوگانه این باشد که به نوشته مورخان ایرانی ضحاك یا
افسانه دو ماري که بر دوش ضحاك بود معروف ) «4». پادشاه ناحیهاي از عرب بود « مرداس » ایران به سلطنت رسید ولی او فرزند
میداند که در سرزمین هند ظهور کرد و از اصل هندي بود « بوذاسف » است) مسعودي، بنیان گذار مذهب صابئین را شخصی به نام
و از آنجا به سند و بلاد سجستان و
-----------------------------------
1)- تاریخ ادیان و مذاهب جهان ج 2 ص 828 )
2)- فی ظلال القرآن ج 1 ص 75 )
3)- طبري، تاریخ الامم و الملوك ج 1 ص 108 و إبن اثیر، الکامل فی التاریخ ج 1 ص 65 )
4)- طبري ج 1 ص 121 )
صفحه : 212
زابلستان و کرمان آمد و ادعاي نبوت کرد و خود را پیامبر خدا و واسطه میان او و خلق معرفی نمود. او سپس به فارس رفت و این
«1». در اوائل سلطنت طهمورث بود و او اولین کسی بود که مذهب صابئین را اظهار نمود
به طوري که ملاحظه میفرمایید گزارش مسعودي با گزارش طبري و إبن اثیر مطابقت دارد و تنها در اسم شخص متفاوت است و
دو شکل از یک کلمه است. « بوداسف » و « بیوراسب » میتوان گفت که
ابو الفدا گفته است: امت سریانی قدیمیترین امتهاست و حضرت آدم و فرزندانش به سریانی سخن میگفتند و دین آنها همان دین
و به گفته قاضی عبد الجبار، صابئین حران گمان میکنند که آنها بر دین حضرت شیث هستند و شیث بر آنها «2». صابئین بود
مبعوث شد و کتابی که بر شیث نازل شد، در دست آنهاست و شیث در ایام طوفان درگذشت و حضرت نوح براي حفظ دین او
«3». مبعوث شد
که همان شیث و ادریس هستند، معتقد « هرمس » و « عاذیمون » شهرستانی اظهار میدارد که صابئین نخستین همانهایی بودند که به
آورد واو فرزندي به « متوشلخ » فرزندي به نام « اخنوح » إبن اثیر میگوید که ادریس یا «4». بودند و نبوت انبیاء دیگر را قبول نداشتند
«5». آورد و صابئین به همان جهت به این نام نامیده شدند « صابی » نام
در ایران باستان
وقتی سیر تاریخی صابئین را در کتب تاریخی دنبال میکنیم، ردّ پاي آنها را در ایران قبل از زرتشت و روم قبل از نصرانیت مییابیم
هر چند که إبن العبري گفته است که در روزگاران قدیم هفت ملت مهم بودند که عبارت بودند از فرس و کلدانیها و یونانیها و قبط
ولی آنچه که در گزارش «6». و ترك و هند و چین و همه اینها دین صابئین داشتند
-----------------------------------
1)- مسعودي، مروج الذهب ج 2 ص 226 )
2)- ابو الفدا، المختصر فی تاریخ البشر ص 81 )
3)- قاضی عبد الجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل ج 5 ص 152 )
4)- شهرستانی، الملل و النحل ج 2 ص 152 )
صفحه 144 از 374
5)- إبن اثیر، الکامل فی التاریخ ج 1 ص 66 )
6)- إبن العبري، تاریخ مختصر الدول ص 3 )
صفحه : 213
نسبتاً مشروح إبن اثیر آمده خبر از تداوم صابئیگري در ایران قبل از زرتشت و روم قبل از مسیحیت است.
به گزارش إبن اثیر، زرتشت در زمان بشتاسب ظاهر شده و بشتاسب و پدران او و سائر فارسیان قبل از زرتشت دین صابئین را
«1». داشتند
سلسله پادشاهان صابئی در روم
إبن اثیر میگوید: رومیها قبل از نصرانیت مذهب صابئین را داشتند و سپس سلسله پادشاهانی را که از صابئین در روم حکومت
دین صابئین را ترك کرد و نصرانیت را اختیار نمود ولی بعد از او « عزدیانوس » کردهاند نام میبرد و اضافه میکند که در میان آنها
و مسعودي تعداد سلسله پادشاهان صابئی را در روم چهل تن ذکر میکند که سیصد و هفتاد و «2». مجدداً پادشاه صابئی سرکار آمد
«3». چهار سال سلطنت آنها طول کشید
آخرین پادشاهی که در روم از سلسله صابئین حکومت کرد، قسطنطین بود که از مذهب صابئین برگشت و نصرانی شد و علتش این
بود که او در جنگی، هفت لشکر به نام هفت بت صابئین ترتیب داد ولی شکست خورد، وزیر او که در باطن نصرانی بود او را به
«4». قبول آیین خود دعوت کرد و او نیز قبول نمود و بدینسان پادشاهان نصرانی حکومت را به دست گرفتند
دقیانوس!) دین مسیح را ترك کرد و به دین صابئین ) « داقیوس » به گفته مسعودي، در میان پادشاهان نصرانی روم، پادشاهی به نام
«5». رومی آورد و او همان کسی است که اصحاب کهف از دست او به غار فرار کردند
-----------------------------------
1)- إبن اثیر، الکامل ج 1 ص 184 )
[.....] 155 - 2)- همان مأخذ ص 212 )
3)- مسعودي، التنبیه و الاشراف ص 106 )
4)- إبن اثیر ج 1 ص 216 )
5)- التنبیه و الإشراف ص 115 )
صفحه : 214
کلدانیان
از گفته شهرستانی چنین برمیآید که قومی که حضرت ابراهیم بر آنها مبعوث شده بود، همان صابئین بودند و آزر عموي ابراهیم از
سران صابئین بود و شغل او بت تراشی و بت فروشی بود. و لذا حنیفیت را که ابراهیم آورد در مقابل صابئه قرار میدهد و مباحثات
که به نظر میرسد بیشتر تخیلی باشد تا واقعی و اینها همان کلدانیان «1» و مناظرات مفصلی را میان صابئین و حنفاء ذکر میکند
بودند که به گفته مسعودي و خوارزمی بقایاي آنها هم اکنون در حران و عراق میان واسط و بصره هستند.
خوارزمی میگوید: بقایاي کلدانیها که همان صابئین هستند در حران و عراق زندگی میکنند و گمان دارند که پیامبر آنها
«2». بوداسف است که در بلاد هند بود ولی بعضی از آنها گفتهاند که پیامبر آنها هرمس بود و بوداسف در ایام طهمورث ظهورکرد
صفحه 145 از 374
مسعودي نظر مشابهی ارائه میدهد و میگوید: کلدانیها همان بابلیها هستند که بقیه آنها اکنون در بطائح میان واسط و بصره در
روستاهایی زندگی میکنند اینها نماز میخوانند و نماز خود را رو به سوي قطب شمال و ستاره جدي ادا میکنند و این در حالی
که همان صابئین چین هستند و مذهب بوداسف را دارند، در نماز به مشرق رو میکنند و صابئه مصر که بقیه آنها « سمنیه » است که
«3». در این زمان حرانیها هستند پشت به شمال نماز میخوانند
صابئین در عصر اسلام
دیدیم که صابئین، تاریخی دیرینه دارند و هر چند که در متون تاریخی که نقل کردیم اضطراب شدیدي به چشم میخورد و در
بعضی از آنها تاریخ با افسانه آمیخته است ولی از مجموع آنها چنین به دست میآید که صابئین در زمانهاي دور و در سرزمینهاي
گوناگون سابقه تاریخی دارند و به هر حال خود را به پیامبري یا پیامبرانی منسوب
-----------------------------------
1)- الملل و النحل ج 2 ص 9 به بعد )
2)- خوارزمی، مفاتیح العلوم ص 36 )
3)- التنبیه و الإشراف ص 138 )
صفحه : 215
میکردند.
با وجود این در کتب تاریخی- چنانکه دیدیم- ذکر صابئین قدیم آمده است، متأسفانه در هیچیک از منابع تاریخی که در دست
است، ذکري از صابئین عهد پیامبر اسلام نیامده و حلقه اتصال صابئین عهد باستان با صابئین عهد عباسیان در کتب تاریخی مفقود
است و با وجود این واژه صابئین سه بار در قرآن ذکر شده، در جایی ندیدیم که سخنی از صابئین عصر پیامبر و این آنها کجا بودند
و چه عکس العملی در برابر اسلام داشتند، به میان آمده باشد و صابئین در این برهه از تاریخ اسلام به کلی گم میشوند.
و مشتقات آن گاهی در زمان پیامبر اسلام استعمال شده ولی منظور صابئین اصطلاحی نیست بلکه منظور معناي « صابئی » البته کلمه
لغوي کلمه است که به خروج از دین گفته میشود و لذا میبینیم در آن زمان هم پیامبر اسلام و هم کسانی که به آن حضرت
میپیوندند، به صابئی بودن متهم شدهاند و منظور از آن خروج از دین پدران و نیاکان و روي آوردن به دین جدید میباشد.
در این زمینه به نمونههاي زیر توجه فرمایید:
-1 عمر بن خطاب پیش از آنکه اظهار اسلام کند روزي شمشیر به دست براي کشتن پیامبراسلام عازم شد در بین راه کسی از او
پرسید: اي عمر کجا میروي! گفت:
«1». یعنی: محمّد این مرد صابئی را اراده کردهام که میان قریش تفرقه انداخته است «... ارید محمدا هذا الصابئی الذي فرق قریش »
تو را نمیبینیم جز این از دین .« ما نراك الّا قد صبأت » : -2 پس از آنکه حمزه عموي پیامبر مسلمان شد، کفار قریش به او گفتند
«2». نیاکان ما خارج شدي
-3 در جریان شعب ابی طالب و محاصره مسلمانان، کفار قریش گفتند:
یعنی: میان ما و شما نه .« لا صلح بیننا و بینکم و لا رحم الا علی قتل هذا الصابئی »
-----------------------------------
1)- سیره إبن هشام ج 1 ص 386 )
2)- بحار الأنوار ج 73 ص 286 )
صفحه 146 از 374
صفحه : 216
منظورشان پیامبر اسلام بود) در اینگونه موارد منظور از صابئی، ) «1». صلح و نه خویشاوندي است جز بر اساس کشتن این صابئی
خارج از دین گذشتگان است و ربطی به صابئین اصطلاحی ندارد و همانگونه که إبن اثیر گفته است: عربها پیامبر اسلام را از آن
«2». جهت صابئی نامیدند که از دین قریش خارج شده بود
به طوري که در بحث از وجه تسمیه صابئین ذکر شد، یکی از اقوال در این باب همین است که صابئین از دینی خارج و به دینی
دیگر وارد شدهاند.
سکوت منابع تاریخی و تفسیري از صابئین در عصر پیامبر و خلفاء و بنی امیه مایه شگفتی فراوان است و به همین جهت است که
مفسران قدیمی قرآن از صحابه و تابعین، مطابق نقلی که از آنها شده، در بیان مفهوم صابئین دچار مشکل شدهاند و نظرات متناقضی
که همگی مبتنی بر حدس و گمان است ابراز کردهاند. (قسمتی از آن نظرات را در بخش قبلی نقل کردیم) به طوریکه گفتیم منابع
ما از ذکر صابئین در صدر اسلام به کلی ساکت است و این سکوت تا عهد مأمون عباسی را شامل میشود و در عهد مأمون به یک
مرتبه با صابئین حرانی مواجه میشویم که به عنوان اهل کتاب در کنار مسلمانان زندگی میکنند و بخصوص در امور فرهنگی و
علمی در جامعه اسلامی ابراز وجود مینمایند و حتی به مقام وزارت نیز میرسند.
موقعیت شهر حران
حران، شهري است در شمال عراق میان راه موصل به شام و در قسمت شرق رود فرات واقع شده است. این شهر در سال 18 هجري
صحیح « حرانی » فتح شد و مردم آنجا با لشکریان اسلام صلح کردند و از لحاظ ادب عربی در نسبت به این شهر هم
-----------------------------------
1)- همان مأخذ ج 19 ص 286 )
2)- إبن اثیر، النهایه ج 3 ص 3 )
صفحه : 217
«2». گفته شده است شهر حران نخستین شهري است که پس از طوفان ساخته شده است «1»« حرنانی » است و هم
برادر حضرت ابراهیم (ع) به این نام نامیده شده « هاران بن آزر » به گفته إبن قتیبه دینوري، این شهر از جهت نسبت داشتن به
«3». است
حران مدت زمان زیادي مرکز فرهنگی مهمی در منطقه بشمار میرفت و همانگونه که خواهیم گفت، در تمدن اسلامی هم جایگاه
ویژهاي یافت.
ساکنان این شهر داراي عقائد خاصی بودند که در زمان مأمون عباسی خودشان را صابئین معرفی کردند آیا این کار براي فرار از
عقوبت اسلامی در مورد کفار غیر اهل کتاب بود و اینها از کلمه صابئین که در قرآن آمده سوء استفاده کردند و خود را در کنار
یهود و نصاري و مجوس اهل کتاب قلمداد نمودند! یا واقعاً آنها همان صابئین بودند که تاریخشان به عهد ادریس و شیث
برمیگردد!
مأمون و حرانیها
قبل از بررسی این مطلب داستانی را که إبن ندیم در این باره آورده است بطور خلاصه نقل میکنیم:
صفحه 147 از 374
مأمون در اواخر ایام خود به هنگام عزیمت به جنگ با روم، سر راه خود از دیار مضر (منطقه حران) عبور کرد مردمی را دید که او »
را دعا میکردند و در میان آنها جمعی از حرانیها بودند که لباس مخصوصی پوشیده بودند و موي آنها دراز بود.
مأمون پرسید شما چه کسانی از اهل ذمه هستید! گفتند: ما حرانی هستیم. گفت: شما از نصاري هستید! گفتند: نه، پرسید: آیا شما
یهودي هستید! گفتند: نه، پرسید: آیا شما مجوسی هستید! گفتند: نه، گفت: شما کتاب یا پیغمبري دارید! آنها به پریشان گویی
افتادند و گفتند: ما جزیه میدهیم مأمون گفت: جزیه از آن گروه از اهل ادیان گرفته میشود که
-----------------------------------
236 - 1)- یاقوت، معجم البلدان ج 2 ص 235 )
2)- لسترنج، سرزمینهاي خلافت شرقی ص 111 )
3)- إبن قتیبه، عیون الاخبار ج 1 ص 215 )
صفحه : 218
خدا در قرآن از آنها یاد کرده و داراي کتاب هم هستند و با مسلمانان صلح کردهاند شما که از اینها نیستید بنابراین، یکی از دو چیز
را انتخاب کنید یا اسلام را قبول کنید و یا پیرو دینی از ادیانی که در قرآن آمده، باشید و گرنه همه شما را خواهم کشت و به شما
مهلت میدهم تا وقتی که من از سفر برگردم تکلیف خود را روشن کنید.
پس از این گفتگو مأمون به سفر خود ادامه داد و آنها وضع ظاهري خود را عوض کردند و بعضی از آنها نصرانی شدند و بعضی
اسلام را پذیرفتند و گروهی هم به حال خود باقی ماندند ولی در این فکر بودند که چه کنند! در این هنگام بود که شیخ فقیهی از
اهل حران به آنها گفت: چیزي را که شما به آن احتیاج دارید من پیدا کردم و شما به وسیله آن از کشته شدن نجات مییابید. آنها
مال بسیاري به او دادند و او گفت: وقتی مأمون از سفر برگشت شما به او بگویید که ما صابئین هستیم و این دینی است که در قرآن
آمده است.
«1»«. اتفاقاً مأمون از آن سفر برنگشت و در بین راه درگذشت و حرانیها از آن زمان خود را صابئین خواندند
این بود خلاصه داستانی که إبن ندیم آورده و در منابع دیگر، داستان به این تفصیل نیامده ولی گفته شده که حرانیها در زمان
«2». مأمون نام صابئین را بر خود گذاشتند
البته نمیتوان به این داستان چندان اعتماد کرد زیرا که إبن ندیم آن را از یک نویسنده ناشناخته نصرانی نقل میکند و خوارزمی نیز
معاصر با إبن ندیم بود و مورخان پیش از آنها مانند طبري چنین مطلبی را نقل نکردهاند و خود إبن ندیم و خوارزمی گفتهاند که
حرانیها پیروان هرمس و شیث و بوذاسف هستند و این با مطالبی که پیش از این درباره صابئین زمانهاي دور، از طبري و مسعودي و
شهرستانی نقل کردیم جور در میآید.
همچنین مشابهتهاي بسیاري میان عقائد و رسوم حرانیها باصابئین مندایی وجود
-----------------------------------
[.....] 1)- إبن ندیم، الفهرست ص 459 )
2)- خوارزمی، مفاتیح العلوم ص 36 . قاضی عبد الجبار هم به این مطلب اشاره کرده و گفته است که حرانیها در زمان بعضی از )
خلفاء نام صابئین را به خود گذاشتند: المغنی فی ابواب التوحید و العدل ج 5 ص 154
صفحه : 219
دارد که نقل خواهیم کرد. و لذا بعید نیست که حرانیها به راستی فرقهاي از صابئین بوده باشند.
که براي مأمون نوشته کیفیت اخذ « الخراج » بخصوص این صابئین در عصر مأمون شناخته شده بودند و قاضی ابو یوسف در کتاب
صفحه 148 از 374
بنابراین اگر حیلهاي در کار حرانیها بود علماي آن زمان متوجه میشدند و در مقابل آنها «1». جزیه از صابئین را نیز آورده است
میایستادند. (در این باره در آینده به تفصیل گفتگو خواهیم کرد)
عقاید صابئین حرانی
شهرستانی مناظرات مفصلی میان صابئین و حنفاء آورده که به زمان حضرت ابراهیم مربوط میشود و در پایان، بعضی از مقالات
صابئین حرانی را ذکر کرده است به گفته او، حرانیها معتقدند که خداوند صانع معبود هم واحد است و هم کثیر. از نظر ذات و اول
و اصل و ازل، واحد است و از لحاظ تکثیر در اشخاص، کثیر است ...
خداوند فلک و همه اجرام و کواکب را آفریده و آنها را تدبیرکنندگان این عالم قرار داده و آنها پدران هستند و عناصر مادران. و
مرکب از اینها موالید هستند و پدران یعنی همان کواکب زنده و ناطق هستند ...
آنها به حلول و تناسخ و به هیاکل سبعه عقیده دارند و به اسم هیاکل سبعه که مربوط به کواکب میشود هیکلهایی در زمین
ساختهاند.
آنها روزي سه بار نماز میخوانند و از جنابت و مس میت غسل میکنند و خوردن گوشت سگ و خوك و پرندگانی که چنگال
«2». دارند و کبوتر و شراب و ختنه کردن پیش آنها حرام است
إبن حزم اندلسی نیز مطالب مشابهی آورده که با گفتههاي شهرستانی تفاوتهایی دارد. او میگوید: صابئین ستارگان هفت گانه را
مقدس میدانند و قائل به دو اصلند
-----------------------------------
124 - 1)- قاضی ابو یوسف، الخراج ص 122 )
57 - 2)- الملل و النحل ج 2 ص 54 )
صفحه : 220
یعنی نور و ظلمت. بروج دوازده گانه را در بتهاي خود تصویر میکنند و بر آنها قربانی میکنند و مانند مسلمانان، در شبانه روز پنج
بار نماز میخوانند و ماه رمضان را روزه میگیرند و در نماز به طرف کعبه میایستند و مکه و کعبه را بزرگ میدارند میته و خون
«1»... و گوشت خر و شتر را حرام میدانند
میرسانند (چنانکه بعدها سهروردي نیز چنین «2»« آگاثادیمون » و « هرمس » صابئین حرانی، اسلاف خود را به « هانري کربن » به گفته
کرد) از اصول عقائد آنان چنین بر میآید که آیین باستانی ستاره پرستی کلدانی را با مطالعات ریاضی و نجومی و روحانیت نو
.«3» فیثاغورسی و نوافلاطونی در هم آمیخته بودهاند از قرن هفتم تا دهم مترجمانی بس کوشا میان آنان پدید آمدند
« تعلیمات هرمس » آقاي کربن در جاي دیگر ضمن تکرار همین مطلب اضافه میکند که معروفترین مجتهد آنان ثابت بن قره کتاب
را به سریانی نوشت و خود آنرا به عربی ترجمه کرد. به عقیده مانویان، هرمس یکی از پنج پیامبر أولو العزم است که قبل از مانی
میزیسته است و شخصیت هرمس از طریق نبوت مانوي وارد نبوت اسلامی گردید و در اسلام با ادریس (اخنوخ) یکی محسوب
شد.
در ادامه این سخنان، آقاي کربن مطلبی را اظهار میدارد که جاي گفتگوي بسیار است و آن این اعتقاد شیعه درباره امامان را قابل
مقایسه با اعتقاد صابئین حرانی درباره هرمس میداند به این صورت که صابئین بشر را از وجود پیامبران قانونگذار بی نیاز میدانند
و در عین حال عقیده دارند که هرمس با نوعی الهام بشر را راهنمایی کرده است، شیعه نیز درباره امامان خود معتقد است که آنها
پیامبران قانونگذار نبودند
صفحه 149 از 374
-----------------------------------
1)- إبن حزم، الفصل فی الملل و النحل ج 1 ص 34 )
خوانده میشود مرکب از کلمه یونانی آگاثا به معناي خیر و برکت و دیمون به معناي « عاذیمون » 2)- آگاثادیمون که در عربی )
را مؤسس علم کیمیا (شیمی) دانستهاند و به علوم خفیه و سحر، علوم هرمس میگفتند و نیز هرمس به « هرمس » فرشته همزاد است و
خداي قمري مصریان اطلاق میشد مصریان آن را به منزله ابداع کننده کلیه هنرها و علوم مینگریستند در منابع اسلامی هرمس
همان ادریس یا اخنوخ دانسته شده است.
3)- هانري کربن، تاریخ فلسفه اسلامی ص 3 )
صفحه : 221
ولی به آنها الهام میشد و به اینطریق راهنمایی میکردند در واقع این یک نوع حکمت لدنّی و خرد ملهم است.
مایه حیرت نیست اگر شیعیان از نخستین مسلمانانی بودند که عقاید » : طرفه این آقاي کربن ضمن مسلم گرفتن این موضوع میگوید
.«1»« هرمس را پذیرفتند
البته ما منکر آن نیستیم که ممکن است در موردي میان عقیده یک گروه با گروه دیگر شباهتی وجود داشته باشد ولی این اظهار
آقاي کربن که شیعه عقاید هرمس را پذیرفته است قابل قبول نیست بلکه شیعه عقائد خود را از سرچشمه وحی و از قرآن و عترت
.«2» اخذ کرده و هیچگونه عنایتی به هرمس یا دیگران نداشته است
هیکلهاي صابئین
مفصلترین گزارش را درباره هیکلهاي صابئین، شمس الدین دمشقی به دست داده است او معتقد است که صابئین دو قسمند: قسمی
قائل به هیاکل هستند و آنها عبادت کنندگان ستارگان هستند و قسمی قائل به اشخاص هستند و آنها عبادت کنندگان بتها هستند. او
پس از بیان این مطلب به تفصیل هیکلهاي هفتگانه صابئین را تشریح میکند و از نخستین هیکل به عنوان هیکل علت اولی نام
میبرد و شکل آن را که دایرهاي است بیان میکند و سپس به ذکر خصوصیات هیکلهاي دیگر میپردازد و متذکر میشود که به
یادبود علت اولی و ستارگان، معابدي به نام هیکل در نقاط مختلف زمین ساختهاند که از جمله آنها هیکل زحل است که روزهاي
شنبه با لباس سیاه و شاخههاي زیتون در دست به زیارت آن میروند.
«3». همچنین دمشقی اطلاعات مفصلی از مراسم عبادت صابئین را بیان میکند
-----------------------------------
1)- همان مأخذ ص 172 )
2)- از بعضی از دوستان موثق شنیدم که هانري کربن پس از مصاحبههایی که با مرحوم علامه طباطبایی داشت و پس از مطالعات )
بسیار در اواخر عمر، شیعه شد.
3)- شمس الدین دمشقی، نخبۀ الدهر فی عجائب البر و البحر ص 39 تا 47 )
صفحه : 222
که در انطاکیه شام قرار دارد نام میبرد و « بیت انطاکیه » مسعودي نیز از معابد و هیکلهاي صابئین مطالبی دارد از جمله این از
ساخته است سپس مسعودي اضافه میکند: این محل هم اکنون که « سقلابیوس » میگوید: صابئین معتقدند که این هیکل عظیم را
و ثابت قره صابئی حرانی در زمان معتضد عباسی در سال 289 به « جزارین » سال سیصد و سی و سه است بازاري است به نام بازار
«1». محل این هیکل آمد و آن را تعظیم کرد
صفحه 150 از 374
همچنین مسعودي از هیکلهاي مختلف صابئین حرانی نام میبرد و شکل آنها را نیز بیان میکند آنگاه ادامه میدهد که از هیکلهاي
« مغلیتیا » عظیم صابئین که در این زمان که سال سیصد و سی و دو است، خانهاي است در شهر حران در محله باب الرقه که به نام
معروف است و به عقیده آنها آن هیکل آزر پدر ابراهیم (ع) است. إبن عیشون حرانی قصیدهاي طولانی دارد که در آن عقائد
حرانیهاي صابئی را آورده و از آن جمله از همین هیکل هم نام میبرد و از سردابهاي چهارگانهاي که در زیر آنها قرار دارد و در
آنها صورت بتهایی که مثالی براي اجسام آسمانی است وجود دارد، خبر میدهد.
سپس مسعودي میافزاید: بر سر در محل اجتماع صابئین در شهر حران نوشتهاي را دیدم که به زبان سریانی از قول افلاطون نوشته
همچنین قاضی عبد الجبار نقل میکند که صابئین خانههایی را براي عبادت به «2»« هر کس خود را بشناسد خدا را میشناسد » : بود
عدد هفت ستاره ساختهاند و مدعی هستند که بیت الحرام یکی از آنهاست و علت این این بیت باقی مانده این است که بیت زحل
البته نظر عبد الجبار به صابئین باستانی است. «3». است و زحل رمز بقاء و ثبات میباشد
-----------------------------------
1)- مسعودي، مروج الذهب ج 2 ص 233 )
2)- همان مأخذ ص 237 )
3)- قاضی عبد الجبار، المغنی فی ابواب التوحید ج 5 ص 152 )
صفحه : 223
قول به قدماي خمسه
است. به گفته رازي، حرانیها پنج نوع قدیم اثبات کردهاند که دوتاي « قدماي خمسه » یکی از عقائد معروف صابئین حرانی اعتقاد به
آنها زندهاند و عبارتند از: باري تعالی و نفس و یکی از آنها اثر پذیر و منفعل است و آن هیولی است و دو تاي دیگر نه زندهاند و
نه فاعلند و نه منفعل و آنها عبارتند از: دهر و قضاء (زمان و مکان) آنگاه فخر رازي دلیل حرانیها را درباره قدماي خمسه ذکر
میکند. و مرحوم خواجه نصیر طوسی در شرح این قسمت از سخن فخر رازي اضافه میکند که إبن زکریاي رازي طبیب به این
«1». نوشته است « القول فی القدماء الخمسه » مذهب تمایل کرده و در این زمینه کتابی تحت عنوان
ابو ریحان بیرونی نقل میکند که محمّد بن زکریاي رازي قول به قدیم بودن پنج چیز را از اوائل یونانیها نقل کرده است: باري
«2». سبحانه سپس نفس کلیه سپس هیولی سپس مکان و سپس زمان
به طوریکه ملاحظه میفرمایید قول به قدماء خمسه هم به اوائل یونانیها و هم به حرانیها نسبت داده شده و در میان مسلمین هم محمّد
زکریاي رازي به آن قائل بوده است. البته بعضیها هم این قول را به مجوس نسبت داده و گفتهاند که رازي آن را از مجوس اخذ
«3». کرده است
آقاي کراوس که کتاب رسائل فلسفیه ابو زکریاي رازي با تحقیق او منتشر شده معتقد است که ابو زکریاي رازي قول به قدماي
البته آقاي کراوس به این ادعاي خود هیچگونه «4». خمسه را اختراع کرده و براي این جا بیفتد آن را به حرانیها نسبت داده است
دلیلی ارائه نمیکند و این در حالی است که در منابع قدیمی تصریح شده که
-----------------------------------
1)- فخر رازي، محصل افکار المتقدمین و المتاخرین ص 121 در کتب کلامی نیز قول به قدماء خمسه به حرانیها نسبت داده شده )
است بنگرید: علامه حلی، کشف المراد ص 82 و ایجی، المواقف ص 76
[.....] 2)- بیرونی، تحقیق ما للهند ص 243 )
صفحه 151 از 374
3)- دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 170 )
4)- رسائل فلسفیه ص 192 (تعلیقه کراوس) )
صفحه : 224
به این مطلب تصریح « القول فی القدماء الخمسه » ابو زکریا این قول را از حرانیها اخذ کرده و گویا ابو زکریا در کتاب خود به نام
کرده است و مسعودي که خود کتاب ابو زکریا را دیده است، نقل میکند که او در آن کتاب مذاهب صابئین حرانی را آورده
«1». است
البته نباید قول به قدماي خمسه حرانیها را با قِدَم صفات باري اشاعره مقایسه کرد زیرا اشاعره در عین حالی که به قدم صفات
معتقدند آنها را موجوداتی مستقل از باري تعالی نمیدانند.
حرانیها همانگونه که گفتیم به پیامبرانی چون آدم و شیث و ادریس و ابراهیم و یحیی معتقد بودند و به گزارش قلقشندي صابئین
است که به او « صابی » مصر دو هرم از اهرام مصر را زیارت میکردند و میگفتند یکی قبر ادریس و دیگري قبر پسر او به نام
این در حالی است که مسعودي میگوید: صابئین حران که در زمان ما وجود دارند، بقایاي صابئین مصري «2». منتسب هستند
همچنین در شهر حران تپهاي وجود دارد که مردم شهر آنجا را مقدس میدانند و آن را به حضرت ابراهیم (ع) نسبت «3». میباشند
«4». میدهند
شخصیتهاي صابئین حرانی
از صابئین حرانی افرادي را میشناسیم که با حفظ دین خود در جامعه اسلامی شهرت یافتند و در فرهنگ و تمدن مسلمانان سهم
بسزایی داشتند و حتی بعضی از آنها به مقام وزارت نیز رسیدند. از جمله آنها میتوان از اشخاص زیر نام برد:
-1 ثابت بن قره: او در هندسه و فلکیات استاد بود او در دستگاه معتضد عباسی منجم بود و به مقام بالایی رسید. معتضد او را حتی
بر وزراء و خواص خود مقدم میداشت. او تالیفات بسیاري در ریاضیات و طب و منطق داشت همچنین تالیفاتی به
-----------------------------------
1)- مسعودي، مروج الذهب ج 2 ص 24 )
2)- قلقشندي، صبح الاعشی ج 3 ص 321 )
3)- التنبیه و الإشراف ص 101 )
4)- صبح الاعشی ج 4 ص 319 )
صفحه : 225
إبن ندیم فهرستی از کتابهاي او را آورده «1». زبان سریانی در مسائل مربوط به مذهب صابئین و آداب و سنن آنها نوشته بود
«2». است
پیش از آنکه ثابت بن قره وارد دستگاه خلافت شود، در شهر حران با علما صابئی در بعضی از مسائل اختلاف پیدا کرد و رئیس
صابئین او را از دخول به هیکل مقدس منع نمود او سپس توبه کرد اما بعدها که به بغداد آمد به مقالات سابق خود برگشت ولی به
«4». إبن ابی اصیبعه کتابهاي بسیاري را به او نسبت میدهد «3». هر حال مذهب صابئی را حفظ نمود
-2 سنان بن ثابت بن قره: که در طب مهارت داشت و طبیب مخصوص القاهر بالله عباسی بود و القاهر به او خیلی توجه داشت.
یکبار او را دعوت به قبول اسلام کرد ولی او نپذیرفت القاهر او را تهدید کرد و او از ترس، اظهار اسلام نمود و پس از مدتی به
خراسان رفت و بالاخره به بغداد برگشت و در سال سیصد و سی و یک درگذشت و همو بود که در بغداد از پزشکان امتحان بعمل
صفحه 152 از 374
«5». میآورد و کسانی را که لیاقت طبابت نداشتند اجازه طبابت نمیداد
-3 ثابت بن سنان بن ثابت بن قره: او در زمان المطیع لله و در عهد امارت معز الدوله احمد بن بویه رئیس بیمارستان بغداد بود. او
علاوه بر طب در تاریخ نیز مهارت داشت و کتابی در تاریخ تالیف کرده که میان قدما مشهور بوده و إبن العبري که این کتاب را
دیده میگوید: این تاریخ وقایع میان سالهاي دویست و نود و چند تا سیصد و شصت و سه را در برمیگیرد. و برادرزادهاش هلال
«6». ذیلی به این تاریخ نوشته است
إبن عماد نیز از تاریخ او یاد میکند و میگوید: تاریخ خوبی است و او علاوه بر تاریخ در طب نیز استاد بود و کتابهاي بقراط و
«7». جالینوس را تدریس میکرد
ذهبی تاریخ فوت او را سال سیصد و شصت و سه ذکر میکند و ضمناً در چند مورد
-----------------------------------
1)- إبن العبري، تاریخ مختصر الدول ص 153 )
2)- إبن ندیم، الفهرست ص 394 )
3)- إبن عماد حنبلی، شذرات الذهب ج 2 ص 197 )
4)- إبن ابی اصیبعه، عیون الانباء ج 2 ص 197 )
5)- تاریخ مختصر الدول ص 162 )
6)- همان ص 170 )
7)- شذرات الذهب ج 3 ص 45 )
صفحه : 226
در دست است که چاپ « تاریخ اخبار القرامطه » از ثابت بن سنان کتابی به نام «1». از کتاب خود از تاریخ ثابت بن سنان نقل میکند
شده ولی معلوم نیست که منظور از کتاب تاریخ او همین است و یا چیز دیگري است.
به گفته إبن جوزي او مسلمان شد و در «2» -4 هلال بن محسن صابئی: او مورخ بود و تاریخ ثابت بن سنان را تکمیل کرده است
«3». سال 448 درگذشت
خطیب بغدادي او را در تاریخ خود ذکر میکند و میگوید: ما از او چیزهایی نوشتیم و او آدم راستگویی بود پدرش محسن، صابئی
«4». از دنیا رفت ولی خود او در اواخر عمرش مسلمان شد و تالیفاتی دارد از جمله: التاریخ الکبیر
-5 هلال بن ابراهیم بن زهرون: او نیز از پزشکان معروف بود و در زمان المستکفی عباسی زندگی میکرد و مرضهاي سخت را
«5». بود « توزون » علاج مینمود و میان بزرگان بغداد از احترام خاصی برخوردار بود و در خدمت امیر الامراء
-6 ثابت بن ابراهیم بن زهرون: او نیز در طب مهارت داشت و در ایام الطائع عباسی زندگی میکرد و در خدمت ابو محمّد مهلبی
«7». إبن ابی اصیبعه داستانهایی از مهارت او در طب نقل میکند «6». وزیر بود و در سال سیصد و شصت و نه درگذشت
«8». -7 محمّد بن جابر البتانی: منجم و ریاضی دان معروف که از صابئین حرانی بود و ستارگان را رصد میکرد و داراي زیج بود
معروف است که به زبان لاتینی هم ترجمه شده و گفته میشود که زیج او از زیج بطلمیوس صحیحتر « زیج صابئی » زیج او به نام
البتانی در سال سیصد و هفده درگذشت. «9». است
-8 ابو اسحاق ابراهیم بن هلال الصابی: کاتب خلیفه و عز الدوله دیلمی بود و در نظم و نثر مهارت داشت و نامههاي او به نام رسائل
الصابی معروف است او در دین
-----------------------------------
صفحه 153 از 374
[.....] 1)- ذهبی، العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 115 )
2)- إبن ماکولا، الاکمال ج 5 ص 214 )
3)- إبن جوزي، المنتظم ج 16 ص 13 )
4)- خطیب بغدادي، تاریخ بغداد ج 14 ص 76 )
5)- تاریخ مختصر الدول ص 167 )
6)- همان مأخذ ص 174 )
7)- إبن ابی اصیبعه، عیون الانباء ج 2 ص 217 )
8)- إبن ندیم، الفهرست ص 404 )
9)- زرکلی، الاعلام ج 6 ص 68 )
صفحه : 227
خود محکم بود و هر چه عز الدوله اصرار کرد مسلمان نشد ولی ماه رمضان را با مسلمانان روزه میگرفت و قرآن را حفظ کرده بود
ابو سلیمان سجستانی ضمن نقل سخنان گوناگونی از وي، متن ده فصلی را که «1». و از آیات قرآنی در نوشته هایش استفاده میکرد
«2». او به عنوان آداب ملوك نوشته و به عضد الدوله تقدیم کرده، آورده است
میان او و سید رضی دوستی برقرار بود و إبن ابی الحدید نقل میکند که ابو اسحاق نامهاي به شعر براي سید رضی فرستاد و سید
رضی نیز پاسخ او را به شعر داد که مطلع آن چنین است:
سننت لهذا الرمح غربا مذلقا
«3» و اجریت فی ذا الهندوانی رونقا
دوستی سید رضی با ابو اسحاق به حدي بود که چون ابو اسحاق از دنیا رفت سید رضی مرثیهاي براي او ساخت که مطلع آن چنین
است:
« ا رأیت من حملوا علی الاعواد »
« ا رأیت کیف خبا ضیاء النادي »
«4». و چون مردم سید رضی را به خاطر مرثیه سرایی براي یک صابئی مذمت کردند او در پاسخ گفت: من فضل او را مرثیه گفتهام
گفته میشود که در زمان القاهر عباسی با صابئین بدرفتاري میشد ولی در زمان المطیع و الطائع که ابو اسحاق بن هلال وزارت
زندگی میکردند، خوشرفتاري « بغداد » و « دیاربکر » و « رقه » و « حران » داشت بخشنامهاي صادر شد که طبق آن با صابئین که در
«5». میشد
-9 عمران صابئی: او یکی از متکلمین و علما صابئین در عهد مأمون بود و در مجلسی که مأمون در حضور امام رضا (ع) ترتیب داده
بود و در آن سران دانشمندان مذاهب مختلف از یهود و نصاري و صابئین و مجوس شرکت داشتند، عمران در رأس
-----------------------------------
1)- إبن خلکان، وفیات الاعیان ج 1 ص 35 )
2)- سجستانی، صوان الحکمه ص 344 )
3)- إبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج 1 ص 37 )
4)- وفیات الاعیان ج 1 ص 36 )
5)- دائرة المعارف الاسلامیه ج 14 ص 90 )
صفحه 154 از 374
صفحه : 228
صابئین بود و چون امام رضا صحبتهاي خود را با علما یهود و نصاري به پایان رسانید، فرمود: اگر در میان شما کسی هست که
مخالف اسلام است و بخواهد سؤالی کند، پس بپرسد و واهمهاي نداشته باشد. در این هنگام عمران صابی که یکی از متکلمان بود
بلند شد و گفت: اي دانشمند مردم اگر تو خود نخواسته بودي از تو سؤال نمیکردم. من به کوفه و بصره و شام و جزیره رفتهام و با
متکلمان ملاقات کردهام اما هیچکس را نیافتهام که ثابت کند که خداوند یکی است و جز او کسی نیست و قائم در وحدانیت خود
است. آیا به من اجازه میدهی که از تو بپرسم!
امام رضا (ع) فرمود: اگر در میان این جماعت عمران صابئی حضور داشته باشد تو همان شخصی هستی.
عمران گفت: بلی من همان هستم.
امام رضا (ع) فرمود: اي عمران بپرس ولی راه انصاف را پیش گیر.
عمران گفت: به خدا قسم اي آقاي من اراده نکردهام جز این چیزي را بر من ثابت کنی و من از آن نگذرم.
امام (ع) فرمود: هر چه میخواهی بپرس.
در این هنگام و در میان ازدحام حاضران، عمران صابئی پرسشهاي گوناگونی را مطرح کرد و امام پاسخ داد و بالاخره عمران صابئی
متن پرسشها و پاسخها در همین روایت آمده و ما جهت اختصار آنها را نقل نکردیم. «1». در همان مجلس مسلمان شد
غیر از کسانی که نام بردیم، افراد دیگري هم بودند که در تمدن و فرهنگ اسلامی سهم داشتند و متهم به صابئیگري بودند و
بعضی هم بعدها مسلمان شدند مانند:
إبن الوحشیه و جابر بن حیان که مسلمان شدند و ابو جعفر خازن و إبن الوصیف و دیگران.
-----------------------------------
[.....] 1)- صدوق، التوحید ص 430 تا 440 و طبرسی، الاحتجاج ج 2 ص 424 )
صفحه : 229
قوم مندایی
شهرت یافتهاند قومی هستند که در قسمتهایی از سرزمین عراق و قسمتهایی از خوزستان ایران « صابئین » گروه دیگري که به عنوان
معروف هستند و براي خود اعتقادات و آداب و رسوم و زبان خاصی دارند. « مندایی » زندگی میکنند و به نام
و « مغتسله » تا آنجا که ما میدانیم نخستین گزارشی که در کتب اسلامی از این گروه آمده، گزارش إبن ندیم است که از آنها با نام
و چیزهایی به آنها نسبت میدهد که در اعتقاد منداییهاي کنونی موجود است مانند مراسم شستشوي «1» یاد میکند « صابئین بطائح »
زندگی میکنند و بطائح که به معناي مسیل پهناور « بطائح » مداوم آنها که به همین جهت به مغتسله معروف هستند و این آنها در
است به جنوب عراق میان واسط و بصره و نیز دشت میشان و نواحی خرمشهر کنونی گفته میشود که دقیقاً محل سکونت
منداییهاست.
همچنین مسعودي در جایی صابئین را به دو گروه تقسیم میکند: حرانی و کیماري و میگویند: این گروه از صابئین با صابئین
«2». حرانی در نحلهشان فرق دارند و سرزمین آنها میان بلاد واسط و بصره از سرزمین عراق به طرف بطائح و نیزارهاست
و نیز ابو ریحان بیرونی پس از صحبت از صابئین حرانی میگوید: صابئین حقیقی آنهایی هستند که در واسط و سواد و عراق در
نسبت میدهند و با حرانیها مخالفند و آنها را عیب میگیرند و جز در چند مورد با « نوش بن شیث » ناحیه دو نهر ساکنند و خود را به
«3». ایشان موافق نیستند
صفحه 155 از 374
هم اکنون در خوزستان در کنار رود کارون و کرخه و در شهرهاي اهواز و خرمشهر و آبادان و دشت میشان و نقاط دیگر و نیز در
عراق کنار رود دجله و فرات و در شهرهاي بصره و عماره و موصل و رمادي و جاهاي دیگر، هزاران نفر زندگی میکنند که خود
را مندایی یا صابئین یا صبّی مینامند و داراي زبان و خط مخصوصی هستند که
-----------------------------------
. 1)- إبن ندیم، الفهرست ص 491 )
2)- مروج الذهب ج 1 ص 146 )
3)- بیرونی، الآثار الباقیۀ ص 225 )
صفحه : 230
شاخهاي از زبان سریانی و کلدانی است و داراي معتقدات ویژه و کتب مقدس متعددي هستند و آداب و رسوم و آیینهاي خاص
خود را دارند.
تحقیقات جدید درباره مندائیان
از آنجا که دین منداییها یک دین تبشیري نیست و رجال دینی آنها نمیخواستند که اسرار آنها را دیگران بدانند، اطلاعات محققان
تا این اواخر درباره آنها اندك بود و حتی خیال میشد که قوم صابئین منقرض شدهاند تا این در قرنهاي اخیر با تماسها و رفت و
آمدهایی که غربیها داشتند پرده از راز این قوم برداشته شد و بعضی از مستشرقان با مطالعه عمیق در دین مندایی و با یادگیري زبان
خاص آنها و مطالعه مستقیم کتب مقدس آنها، مقالات و رسالههایی درباره این قوم نوشتند و حتی بعضی از کتب آنها را از زبان
مندایی به زبان انگلیسی و یا آلمانی ترجمه کردند و نشر دادند.
در اواخر قرن نوزدهم منتشر کرد پس « القواعد المندائیه » کتابی به نام « نولدکه » اهتمام اروپاییها به زبان مندایی از وقتی آغاز شد که
«1». از او مستشرقین کار او را دنبال کردند
به دنبال این کار، کسانی از خود منداییها پیدا شدند و با یک سنت شکنی درباره عقائد و آداب و رسوم و زبان قوم خود کتاب
نوشتند و اطلاعات گرانبهایی در این باره به دست دادند.
از جمله این کتابها هم اینک دو کتاب پیش روي من است که یکی را نویسندهاي از صابئین مندایی ایران و دیگري را نویسندهاي از
صابئین مندایی عراق نوشته است این دو کتاب عبارتند از:
-1 قوم از یاد رفتهنوشته آقاي سلیم برنجی از مندائیان اهواز که کاوشی است درباره قوم صابئین مندایی و در سال 1367 در تهران از
طرف انتشارات دنیاي کتاب با مقدمهاي از مرحوم محیط طباطبایی منتشر شده است.
-----------------------------------
1)- صبیح مدلول، مجله المورد ج 19 ش 1 ص 28 )
صفحه : 231
-2 الصابئه نوشته غضبان رومی عکله الناشی که از مندائیان عراق است و در سال 1983 در بغداد منتشر شده است.
هر دو کتاب اطلاعات جالبی از آداب و رسوم و سنتهاي قومی و نیز از عقائد و باورهاي منداییها با استناد به کتب مقدس آنها و
« الصابئه » آوردن بعضی از متون آن کتابها و با استفاده از اظهارات علما طراز اول این دین، به دست دادهاند و بخصوص در کتاب
تشکیلات مذهبی و عنوانهاي دینی مندائیان عراق و نام کسانی که در رأس این تشکیلات هستند، نیز آمده است.
از این دو کتاب که بگذریم کتابها و نوشتههاي بعضی از مستشرقین که سالها درباره منداییها تحقیق کردهاند نیز جالب توجه است.
صفحه 156 از 374
به گفته آقاي غضبان رومی، از نیمه دوم قرن شانزدهم میلادي به بعد پرتقالیها وارد خلیج (فارس) شدند و از خوزستان و بصره
دیدن کردند آنها قومی را دیدند که با همسایگان خود از مسلمانان و مسیحیان و یهود از لحاظ اعتقادات دینی و حتی لباس و
خوراك تفاوت دارند و ریشهاي درازشان آنها را از دیگران متمایز میسازد درباره آنها پرسیدند به آنها گفته شد که آنها خود را
یا پیروان یوحناي تعمید دهنده میدانند و چون پرتقالیها به وطن خود برگشتند از وجود این طایفه گزارش دادند و از این « صابئه »
پس، بحث و گفتگو درباره صابئین زیاد شد و محققان و پژوهشگران غربی مطلب را دنبال کردند و با مسافرت به منطقه، پرس و
«1». جوهاي بسیاري نمودند و بالاخره صدها کتاب و مقاله درباره آنها نوشته شد
در میان نویسندگان و پژوهشگران اروپایی که درباره صابئین مندایی و زبان مخصوص آنها تحقیقات مفیدي کردهاند میتوان از
و آقاي « لیدزبارسکی » آلمانی و آقاي « نولدکه » آلمانی و پروفسور « رودلف ما تسوخ » بانوي انگلیسی و پروفسور « لیدي دراور » خانم
نام برد. « هنري لایارد »
بخصوص خانم لیدي دراور که سالها در عراق و ایران با مندائیان تماس داشته و
-----------------------------------
1)- غضبان رومی، الصابئه ص 11 )
صفحه : 232
زبان مندایی را به خوبی آموخته بوده و کتب مقدس آنها را مطالعه کرده است، تحقیقات ارزندهاي درباره این قوم دارد که به
به عربی « الصابئۀ المندائیون » انگلیسی منتشر شده و توسط دوتن از مندائیان عراق به نامهاي نعیم بدوي و غضبان رومی تحت عنوان
ترجمه و در سال 1969 از طرف منشورات مکتبۀ الاندلس در بغداد چاپ و منتشر شده است.
خانم دراور که حدود نیم قرن در مورد صابئین مندایی کاوش کرده، درباره دشواري کار خود در جهت دستیابی به کتب منداییها
مینویسد:
کتب منداییها چاپ نشده و همه دستنویس است و براي تیمن و تبرك نوشته و نگهداري میشود و معتقدند که این کتابها آنها را »
« کهنوتیه » از شرور حفظ میکند و از عامه مردم بسیار اندکند کسانی که بتوانند این کتابها را بخوانند چون علماي آنها که طبقه
همو در جاي دیگري «1»« نامیده میشوند خواندن این کتب را در انحصار خود قرار دادهاند تا نفوذ آنها در میان مردم کم نشود
میگوید:
با این که با من دوست شده بودند، مدت طولانی گذشت تا من بعضی از کتابهاي آنها را دیدم علت این بود که کتابها اسراري »
«2».« داشت که نباید غریبهها آنرا بدانند
در مقدمه نسبتاً مفصلی که مترجمان کتاب خانم دراور نوشتهاند نیز مطالب مفیدي راجع به مندائیان عراق آمده است از جمله این
«3». تعداد مندائیان عراق بیست هزار نفر هستند
از نویسندگان عراقی و مصري کسانی درباره مندائیان کتاب و مقاله نوشتهاند اما متأسفانه در ایران به این امر توجه کافی نشده و از
و چند مقاله محققانه هم «4» نویسندگان ایرانی تا آنجا که میدانیم آقاي یحیی نوري مطالب مختصري درباره آنها نوشته
-----------------------------------
1)- لیدي دراور، الصابئۀ المندائیون ص 65 )
2)- همان مأخذ، ص 67 )
3)- همان مأخذ، مقدمه ص 23 )
4)- یحیی نوري، جاهلیت و اسلام ص 432 )
صفحه 157 از 374
صفحه : 233
غیر از اینها کمتر نویسندهاي به این کار پرداخته است. «1» توسط مرحوم محیط طباطبایی نوشته شده است
تاریخ صابئین مندایی
درباره تاریخ منداییهایی که هم اکنون در عراق و خوزستان و ایران زندگی میکنند و این این گروه از کجا آمدهاند و سابقه
تاریخی آنها چه بوده است، اطلاعات کاملی در دست نیست. آنچه مسلم است این است که این قوم از جاي دیگري به این سرزمین
مهاجرت کردهاند و از آنجا که بعضی از عقاید و آداب و رسوم آنها رابطه تنگاتنگی با آب و رودخانه دارد، این است که آنها در
کنارههاي رودخانههاي بزرگی چون فرات و دجله و کارون رحل اقامت انداختهاند. و این مناطق را مناسبترین مکان براي انجام
آداب و رسوم خود یافتهاند.
یک گزارش تایید نشده، که آقاي عبد الرزاق حسنی از یک مستشرق فرانسوي نقل میکند، حاکی است که یک نفر مسیحی به نام
در کنار نهر کارون توطن کرد و دیانتی را تاسیس نمود که عمده آن از مارقیها و مانويها و کنتیها و جز آنها از فرقههاي « دبدا »
صابئین اخذ شده بود سپس در طول قرون، این فرقه توسعه یافت و به صابئه مغتسله نامیده شد چون شعائر دینی آنها جز با شست و
«2». شو در آب جاري انجام نمیگرفت
را مشخص نمیکند، از نظر خود منداییها مطرود است و « دبدا » این گزارش در عین حال که بسیار مبهم و ناقص است و تاریخ آمدن
در کتب آنها ذکري از چنین شخصی نیامده و حتی اشارهاي هم به این جریان نشده است.
در مورد تاریخ منداییها، آقاي غضبان رومی نویسنده مندایی اشعار میدارد که اصحاب این طائفه اهتمامی به تاریخ نداشتهاند و
شاید علت آن سوزاندن و دفن و
-----------------------------------
1)- مقالهاي در یادنامه شهید مطهري جلد دوم ص 43 تا 60 و مقالهاي در مجله دانستنیها نیمه اول فروردین 1364 و مقدمهاي بر )
کتاب قوم از یاد رفته.
2)- سید عبد الرزاق حسنی، الصابئۀ قدیما و حدیثا ص 26 )
صفحه : 234
ضایع شدن کتابهاي آنها به هنگام مهاجرتهاي متعددي است که از ترس یهود انجام دادهاند. طبق گفته آقاي رومی، مختصري از
که مهمترین کتاب « کنزاربه » آمده است در کتاب « حران کویتا » و « کنزاربه » تاریخ قوم مندایی در دو کتاب مقدس آنها به نامهاي
دینی آنها و به زبان مندایی است درباره تاریخ این قوم چنین آمده است:
منداییها همراه با قوم فرعون در تعقیب یهوديهایی که با موسی فرار میکردند خارج شدند و گروهی از آنها در دریاي احمر غرق
«1». شدند و گروهی که نجات یافتند به شمال سفر کردند و در قسمتهاي بالاي رود فرات ساکن شدند
آیا اینها به میل خود قوم موسی را تعقیب میکردند و یا فرعون آنها را مجبور به این کار کرده بود، گزارش از آن ساکت است.
آمده است: « حران کویتا » همچنین در گزارش دیگري از کتاب مقدس
مندائیان چون در فلسطین مورد اذیت یهود قرار گرفتند به طرف شمال مهاجرت کردند و به شهر حران رسیدند و در آنجا برادران »
به بلاد ما بین النهرین و خوزستان هجرت کردند و در فتح عربی این « ارطیانوس » دینی خود را یافتند و از آنجا هیئتی در زمان
با فرمانده عربی ملاقات کرد و امر صابئین را به او گفت « دانقا » منطقه، هیئتی از صابئین مندایی به ریاست یکی از بزرگانشان به نام
«2». و او آنها را بر دینشان ابقا کرد و آنها میان مسلمانان زندگی کردند و جزیه دادند
صفحه 158 از 374
منداییان در اثر فشار یهود از فلسطین مهاجرت کردند و در حران بین النهرین » : آقاي دکتر زرین کوب در این باره اظهار میدارد
اقامت گزیدند و در آنجا براي خود خانه و معبد ساختند و در کنار پرستندگان ارباب انواع و ستاره پرستان یونان و بابل که هم در
این شهر به آزادي آیین خود را اجرا میکردند، زیسته ظاهراً از همین روست که حرانیان ستاره پرست هم بعدها به نام آنها صبّی یا
«3»« صابی خوانده شدهاند و حتی مقارن عهد مأمون خود را با صابئین مذکور در قرآن منطبق شمردهاند
-----------------------------------
1)- غضبان رومی، الصابئه ص 16 )
2)- مقدمه الصابئۀ المندائیون ص 12 )
[.....] 3)- دکتر زرین کوب، جستجو در تصوف ایران ص 13 )
صفحه : 235
به طوریکه خواهیم دید منداییان عقیده خاصی به حضرت یحیی دارند و او را منجی خود میدانند و قسمتی از تاریخ خود را که
مربوط به پس از کشته شدن حضرت یحیی است چنین میآورند:
شصت سال پس از مرگ حضرت یحیی حامی بزرگ منداییان، یهودیان باز از نو خودکامگی آفریدند و به کشت و کشتار »
منداییان و همچنین آتش زدن کتابها و تخریب اماکن آنها پرداختند. آنها تا آنجا این کار را ادامه دادن که بالاخره بعد از مدتی نه
که خود وي هم یکی از « اردوان ملکا » نگهبانان و حافظان دین) به رهبري ) « ناصورایی » چندان مدید از فوت یحیی شصت هزار
که در نزدیکی شهر حران شام بود مهاجرت کردند در آنجا یعنی در شهر « مداي » ناصورائیان پیرو حضرت یحیی بود، به سوي کهو
حران اجازه فعالیت مذهبی یافتند و شروع به ساختن عبادتگاههایی نمودند اما دنباله درگیریها میان منداییان و یهودیان به دامنه کوه
مداي هم رسید و بالاخره به ناچار منداییان سرزمین اصلی خود یعنی فلسطین را ترك کردند.
تا آنجا که براي پیدا کردن محل مناسب زندگی و مراسم خود که همان وجود آبهاي جاري است، به سوي جلگه بین النهرین که
پادشاه ایران از آنان یکی از « اردوان اشکانی » زمین مساعدي براي زندگی بود مهاجرت کردند و البته ناگفته نماند که حمایت
عوامل مهمی بود که منداییان را بدان ناحیه کشاند، زیرا اردوان، منداییان را از شر آزارهاي یهودیان در امان نگهداشته و در بین
«1». النهرین که مرکز و پایتخت ایران آن زمان بود به آنان آزادي کامل بخشید
سکونت منداییها در ایران در عهد باستان تأثیرات فکري خود را بجاي گذاشت و ادیان گنوسی ایران از آن متأثر شدند از جمله آنها
آیین مانوي را میتوان نام برد.
آیین مانوي بدون شک در دامن آیین مندایی پیدا شد که بعضی از ادعیه و سرودهاي مندایی نیز » : به گفته آقاي دکتر زرین کوب
پرورش یافت، خودش دنبال دو رؤیاي « مغتسله » بعدها در نزد مانویه مورد استفاده واقع گشت. مانی که پدرش در بین
-----------------------------------
1)- سلیم برنجی، قوم از یاد رفته ص 80 )
صفحه : 236
منداییان پس از مهاجرت به جنوب ایران «1»« یا موعود مسیح اعلام نمود « فارقلیط » مکاشفه آمیز، آن فرفه را ترك کرد و خویشتن را
آنجا را سرزمین مناسبی براي انجام مراسم خود که بستگی خاصی به آب دارد، یافتند و اکنون که حدود دو هزار سال از زمان
اردوان سوم پادشاه اشکانی و مهاجرت منداییان به این منطقه میگذرد، آنان همچنان در این محل سکونت دارند و امروز عمده
جمعیت منداییان در شهرهاي اهواز، آبادان، خرمشهر، سربندر و در منطقه دشت میشان (سوسنگرد، هویزه و بستان) و در عراق در
شهرهاي بصره، بغداد، حلفایه، حله، کرکوك، ناصریه، مندلی و هممچنین در عماره و جلگههاي اطراف آن ساکنند. البته تعدادي از
صفحه 159 از 374
منداییان اخیراً به اروپا و آمریکا و استرالیا مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شدهاند و عدهاي هم به کشورهاي حاشیه خلیج فارس
«2». رفته و در آنجا زندگی میکنند
رابطه منداییها با حرانیها
درباره صابئین حرانی پیش از این صحبت کردیم و گزارش إبن ندیم را در این مورد که چگونه حرانیها در زمان مأمون عباسی خود
را صابئین خواندند، نیز آوردیم.
اکنون این بحث پیش میآید که آیا براستی حرانیها صابئین بودند! و اگر آري، رابطه آنها با منداییهاي کنونی که خود را صابئین
میدانند چیست!
گروهی تصور کردهاند که صابئین واقعی همین منداییها هستند و حرانیها این نسبت را به دروغ و براي حفظ جان به خود بستهاند تا
استفاده کنند. یکی از کسانی که این نظر را دارد « اهل کتاب » از گزند مأمون در امان باشند و بتوانند در جامعه اسلامی از مزایاي
مرحوم آقاي محیط طباطبایی است که اصرار دارد که حرانیها مشرك و ستاره پرست بودند و نام صابئین را به دروغ بر خود بستند و
عمده دلیل او همان گزارش إبن ندیم
-----------------------------------
1)- جستجو در تصوف ایران ص 13 )
2)- قوم از یاد رفته، ص 83 )
صفحه : 237
البته پیش از ایشان نیز کسانی حرانیها را به وثنیت و ستاره پرستی متهم کردهاند که نمونههایی را ذکر «1» است که پیشتر آوردیم
کردیم. به نظر آقاي محیط طباطبایی، صابئین واقعی تنها همین منداییها هستند و آنها رابطهاي با حرانیها ندارند.
«2». همچنین آقاي دکتر زرین کوب معتقد است که نباید صابئین بت پرست حرانی را با صابئین مندایی منسوب به یحیی اشتباه کرد
ما تصور میکنیم با توجه به شواهد و قرائن موجود نباید با چنین قاطعیت وجود رابطه میان حرانیها و منداییها را نفی کرد بلکه
شواهد متعددي در دست داریم که این دو گروه با هم پیوند و رابطه دینی خاصی داشته اندکه نشان میدهد هر دو گروه تابع یک
دین بودهاند اگر چه هر کدام از آنها شاخه خاصی از آن را پیش گرفته باشند.
این به استناد گزارش إبن ندیم حرانیها را که خود را صابئین معرفی کردند، دروغگو بدانیم راه صواب نرفتهایم زیرا همانگونه که
قبلًا اشاره کردیم إبن ندیم این مطلب را از یک نویسنده ناشناخته نصرانی نقل میکند و مورخان پیش از او مانند طبري چنین مطلبی
را نقل نکردهاند و بنابراین نمیتوان به این گزارش اعتماد کرد.
گذشته از این، هم در زمان مأمون و هم بعد از آن، حرانیها در میان مسلمانان به عنوان صابئین شناخته شدند و با دستگاه خلافت و
علما و دانشمندان اسلامی مراوده داشتند و اگر حیلهاي در کار آنها بود، بدون شک جامعه اسلامی بخصوص رجال علمی و دینی
آن را میدانستند و افشاگري میکردند. این در حالی است که شخصیتهاي بسیاري از صابئین حرانی، جایگاه ویژهاي در حوزههاي
علمی مسلمانان یافته بودند و به طوریکه پیشتر آوردیم حتی به مقام وزارت نیز رسیده بودند. بسیار بعید مینماید که همه علماي
اسلامی و رجال حکومتی فریب یک دروغ را بخورند هر چه باشد آنها با حرانیها ارتباط نزدیک و تنگاتنگی داشتند به گونهاي که
«3». سید رضی در مرگ یک صابئی حرانی مرثیه میسراید
-----------------------------------
از آقاي محیط طباطبائی در یادنامه شهید مطهري ج 2 ص 52 « صابئین اهل کتابند » : 1)- رجوع شود به مقاله )
صفحه 160 از 374
2)- زرین کوب، کارنامه اسلام ص 41 )
3)- به صفحات قبلی مراجعه نمائید. )
صفحه : 238
باید توجه کنیم که در حران آن زمان دو جریان فکري وجود داشت یکی مدرسه اسکندرانی نصرانی بود که حدود سال 850
و دیگري خط فکري همانهایی که خود را صابئین میدانستند. «1». میلادي ( 236 ه) از انطاکیه به حران منتقل شد
میگوید: علاوه بر مدرسه اسکندرانی در حران که به دست مسیحیان اداره میشد، یک مرکز دیگر متعلق « مونتگمري وات » آقاي
به فرقه مشرك صابئین نیز دائر بود. دین صابئی شامل پرستش ستارگان میشد ولی در فلسفه یونان پایه و اساسی داشت و در نتیجه
«2». در انتقال سنت فکري یونان گرایی به زبان عربی سهم مهمی ایفا نمود
این گفته آقاي وات که در حران دو مدرسه وجود داشت درست است ولی این صابئین مشرك و ستاره پرست بودند، مطلبی است
که روي آن بحث خواهیم کرد.
حران شهري براي بت پرستان شد به گونهاي که هر » : همچنین آقاي احمد امین سخنی دارد که دور از صواب است، او میگوید
کس که نمیخواست مسیحی شود (از یونانیها و غیر آنها) به حران فرار میکرد و دین آنها آمیزهاي از بابلی و یونانی قدیم و
«3»«. افلاطونی جدید بود تا این در عهد مأمون خود را صابئین نامیدند
این حران مرکز بت پرستان بود و بت پرستان به آنجا فرار میکردند، یک نوع اجتهاد بیدلیل در تاریخ است.
ما تصور میکنیم که حرانیها همان صابئین بودند و آنها همانهایی بودند که پس از انشعاب در میان پیروان ابراهیم به آنجا مهاجرت
کردند و آنها نه بت پرست بودند و نه ستاره پرست بلکه به نوعی ستارگان را تقدیس میکردند و اگر هم بعضی از آنها را پرستش
میکردند یک کار انحرافی بود همانگونه که یهود و نصاري هم چنین انحرافهایی داشتند.
مطلب مهم دیگري که در صدد بیان آن هستیم این است که صابئین حرانی با صابئین
-----------------------------------
1)- مسعودي، التنبیه و الإشراف ص 105 )
2)- مونتگمري وات، فلسفه و کلام اسلامی ص 61 (ترجمه ابو الفضل عزتی) )
3)- احمد امین، ضحی الاسلام ص 257 )
صفحه : 239
مندایی دین مشترکی داشتند هر چند که همانند دو فرقه از یک دین، اختلافاتی هم میان آنها وجود داشت.
اکنون شواهد و قرائنی را که دلالت دارد بر وجود رابطه دینی میان حرانیها و منداییها بطور اجمال تذکر میدهیم:
-1 در کتب مقدس مندایی آمده است که حضرت ابراهیم پس از انشعابی که در میان پیروان او به وجود آمد به حران رفت و تعداد
«1». بسیاري از صابئین وفادار به او همراه او بودند. پس از استقرار در حران، ابراهیم به مصر رفت ولی قوم او در حران ماندند
هجرت حضرت ابراهیم به حران در منابع اسلامی هم آمده است از جمله، مسعودي میگوید: ابراهیم خلیل (ع) با همراهان به حران
«2». رفت
با توجه به این منداییها حضرت ابراهیم را لا أقل در برههاي از حیات آن حضرت پیامبر خود میدانند و به همراهان او که به حران
رفتند صابئی اطلاق میکنند پرواضح است که صابئین حران با صابئین مندایی وجه اشتراك و ریشه تاریخی مشترك پیدا میکنند.
که پیش از این یاد کردیم در بیان کیفیت هجرت قوم مندایی از « حران کویتا » -2 همچنین در یکی از کتب مقدس مندایی به نام
«3». فلسطین به مناطق فعلی، آمده است که وقتی اینها به حران رسیدند در آنجا برادران دینی خود را یافتند
صفحه 161 از 374
چه شاهدي بهتر از این که در یک متن مذهبی و قدیمی مندایی با این صراحت حرانیها برادران دینی منداییها نامیده شده و جالب
این نام این کتاب نیز از حران گرفته شده است.
است و می بینیم بعضی از حرانیها هم این نام را داشتند و « زهرون » -3 یکی از نامهاي مرسوم و متداول میان منداییهاي کنونی نام
همانگونه که پیش از این نقل کردیم
-----------------------------------
1)- غضبان رومی، الصابئۀ ص 104 این فراز را قبلًا نیز نقل کردیم. )
2)- التنبیه و الإشراف ص 105 )
« حران کویتا » 3)- مقدمه الصابئۀ المندائیون ص 13 به نقل از متن مندایی )
صفحه : 240
نام پدربزرگ هلال بن ابراهیم صابئی حرانی و ثابت بن ابراهیم صابئی حرانی، که از پزشکان معروف در جامعه اسلامی در عصر
بوده است. « زهرون » ، المستکفی و الطائع عباسی بودند
-4 یکی از عقاید صابئین حرانی تقدیس ستارگان بود و به همین جهت هم به ستاره پرستی متهم شدهاند. اتفاقاً در میان منداییها هم
ستارگان از احترام خاصی برخوردارند و آنها اگر چه ستارگان را نمیپرستند ولی در هنگام نماز به سوي ستاره قطبی میایستند و
آن را قبله خود قرار میدهند و از این گذشته درباره آفتاب و ستارگان عقاید خاصی دارند. خانم لیدي دراور که مدتها میان
منداییان زندگی کرده از قول یکی از سران مندایی چنین نقل میکند:
آفتاب سرور جمیع ملائکه دنیاي مادي است و روح پاك میتواند صلوات او را بشنود او هر روز سه بار نماز میخواند در حالی که »
«1»«. ستارگان شمال دوازده نماز و سائر ستارگان روزانه هفت نماز میخوانند
«2». ربّ کتاب و حکمت شناخته شده است « عطارد » ربّ ابر و رعد و ستاره « نیرغ » همچنین در میان منداییها ستاره
از این مطالب چنین میفهمیم که تقدیس ستارگان هم در میان حرانیها بوده و هم در میان منداییها منتهی حرانیها بیش از منداییها به
تقدیس ستارگان پرداخته و براي آنها در زمین خانهها و هیکلهایی ساختهاند و چون منداییها با قاطعیت، پرستش ستارگان را نفی
میکنند و فقط نوعی احترام به آنها قائلند این دلیل است که حرانیها هم در اصل ستارگان را نمیپرستند بلکه به آنها احترام
میگذاشتند البته شاید گاهی در این تقدیس و احترام مبالغه میکردند. و این یک انحراف عقیدهاي بود همانگونه که یهود و
نصاري هم عزیر و مسیح را پسر خدا میدانستند.
اتفاقاً این انحراف یعنی پرستش ستارگان در زمان حضرت ابراهیم هم بود و قرآن
-----------------------------------
1)- دراور، الصابئۀ المندائیون ص 137 )
[.....] 2)- همان مأخذ ص 14 )
صفحه : 241
«1». کریم داستان او را با ستاره پرستان آورده است
-5 بعضی از شعائر و مراسم منداییها شباهت تامی بر شعائر حرانیها دارد مانند این منداییها تراش ریش را حرام میدانند و ریشهاي
بلندي دارند و حرانیها هم به همین قیافه بودند و در گزارش إبن ندیم که قبلًا درباره آن صحبت کردیم چنین آمده که ریشهاي
آنان بلند بود.
همچنین استفاده از زیتون در بعضی از مراسم، میان دو گروه مشترك میباشد.
صفحه 162 از 374
و نیز بعضی از احکام و مراسمی که إبن ندیم به صابئین نسبت داده بطور دقیق در میان منداییان هم رواج دارد مانند این احکام که
به حرانیها نسبت داده است:
- قبله آنها به طرف قطب شمال است.
- روزي سه بار نماز میخوانند.
- عیدي دارند که پنج روز طول میکشد.
- ختنه کردن را حرام میدانند.
- جمع میان دو زن جائز نیست.
«2». - ثواب و عقاب به ارواح میرسد
این مشابهتها که میان دو گروه وجود دارد، نمیتواند تصادفی و اتفاقی باشد و بدون شک هر دو گروه، از یک منبع فکري تغذیه
است. « صابئیگري » شدهاند و آن
البته با بررسی دقیق منابع حرانی و مندایی میتوان به مشابهتهاي دیگري نیز دست پیدا کرد. ولی این مقدار از مشابهتها به ضمیمه
شواهد و قرائن یاد شده، در تقریب مطلب کافی است.
نظر نهایی درباره صابئین
ما تصور میکنیم با توجه به مجموع مطالبی که گفته شد، دین صابئین دینی مانند
-----------------------------------
1)- رجوع شود به سوره انعام آیات 76 تا 78 )
457 - 2)- إبن ندیم، الفهرست ص 456 )
صفحه : 242
دین یهود و نصاري و مجوس است که در قرآن در ردیف آنها ذکر شده و کسانی از آنها که در زمان خود به خدا و قیامت عقیده
داشته باشند مانند پیروان ادیان آسمانی دیگر، در پیش خداوند مأجور خواهند بود و معتقدیم که دین صابئین یک دین توحیدي
است ولی مانند ادیان توحیدي دیگر، انحرافهایی چون تقدیس ستارگان، در آن راه یافته است. (مانند تثلیث نصاري) همچنین
معتقدیم که هم حرانیها و هم منداییها از گروه صابئین هستند و اگر هم اختلافاتی میان آنها وجود داشته باشد، مانند اختلاف میان
فرقههاي گوناگون یک دین است. و معتقدیم که صابئین هم مانند یهود و نصاري و مجوس، اهل کتاب هستند و میتوانند در پناه
حکومت اسلامی زندگی کنند. (این موضوع را پیشتر به تفصیل مورد بحث قرار دادیم)
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 63 الی 64
اشاره
وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم الطُّورَ خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ ( 63 ) ثُم تَوَلَّیتُم مِن بَعدِ ذلِکَ فَلَو لا فَضلُ
( اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه لَکُنتُم مِنَ الخاسِرِینَ ( 64
و هنگامی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاي سرتان قرار دادیم آنچه را به شما دادهایم با تمام نیرو بگیرید و هر چه که در
( آن است به یادآوردید شاید پرهیزگار باشید ( 63
صفحه 163 از 374
( آنگاه شما پس از آن پشت نمودید و هر گاه فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، البته از زیانکاران میشدید ( 64
نکات ادبی
به معناي ریسمان و یا زنجیري که با آن چیزي را محکم « وثاق » مصدر میمی از وثیقه و به مفهوم عهد و پیمان است از « میثاق » -1
میبندند.
یا به معناي کوه است و یا به معناي کوه معینی است که حضرت موسی در آن مناجات میکرد. این کلمه یا سریانی و یا « طور » -2
عبري است.
صفحه : 243
است که مقدر است ولی به نظر میرسد که تقدیر لازم نیست « قلنا » مقول قول براي « خذوا ما اتیناکم » -3 گفته شده است که جمله
بلکه نوعی التفات از خبر به انشاء است.
به معناي اعراض کردن و مخالفت نمودن و پشت کردن است. « تولی » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 63 ) وَ إِذ أَخَ ذنا مِیثاقَکُم ... اشاره به یکی دیگر از معجزاتی است که خداوند به بنی اسرائیل نشان داد تا آنها به خداوندي خدا
و پیامبري حضرت موسی ایمان بیاورند و در ایمان خود محکم باشند و این یک معجزه همراه با تهدید بود به این صورت که
خداوند کوه طور را از جاي خود برکند و بالاي سر آنها قرار داد بگونهاي که آنها خیال میکردند که کوه روي سر آنها خواهد
ریخت. البته در این آیه فقط از قرار گرفتن کوه طور بالاي سر آنها صحبت شده ولی تفصیل بیشتر را در آیه دیگر آورده است:
وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَلَ فَوقَهُم کَأَنَّه ظُلَّۀٌ وَ ظَنُّوا أَنَّه واقِع بِهِم خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه (اعراف/ 171 ) هنگامی که کوه را برکندیم
و بالاسر آنها بردیم گویا که سایبانی است. آنها گمان بردند که آن کوه بر سرشان افتادنی است. آنچه را به شما دادهایم با تمام نیرو
بگیرید و هر چه در آن است به یاد آورید.
البته کنده شدن کوه و قرار گرفتن آن بالاي سر مردم، یک معجزه است و نباید آن را با معیارهاي مادي سنجید و ضمناً این
معجزهاي است که مردم را نیز تهدید میکند و لذا چون بنی اسرائیل این حادثه را مشاهده کردند با خداي خود پیمان بستند که به
تورات عمل کنند و لذا خطاب رسید که آنچه را به شما داده شد، یعنی تورات را با تمام نیرو بگیرید و با عمل کردن به آن،
محتواي آن را همواره در خاطر داشته باشید.
می تواند منظور از اخذ میثاق در اینجا میثاق و پیمان فطرت باشد که خداوند در فطرت هر انسانی اعتقاد به صانع عالم را قرار داده و
در واقع از تمام انسانها پیمان توحید گرفته است و نیز میتوان اخذ میثاق را مربوط به انبیاء دانست چون هر پیامبري
صفحه : 244
از امت خود پیمان وفاداري گرفته است که از جمله آنها حضرت موسی است ولی آنچه در آغاز گفتیم با سیاق آیه درستتر و
مناسبتر است.
یعنی آنچه به شما دادهایم) همان تورات است دستور داده میشود که تورات را با تمام نیرو و قدرت محافظت ) « ما اتیناکم » منظور از
آن، مداومت در عمل به احکام و « یادآوري » کنند و به آن اهتمام ورزند و در عمل کردن به آن کوشش تمام نمایند و منظور از
دستورات آن میباشد که اگر چنین باشد و مردم همواره به احکام کتاب آسمانی خود عمل نمایند، به ملکه تقوا خواهند رسید.
آیه ( 64 ) ثُم تَوَلَّیتُم مِن بَعدِ ذلِکَ ... همانگونه که بنی اسرائیل بارها و بارها سست ایمانی کردند و با وجود مشاهده معجزات
صفحه 164 از 374
گوناگون حضرت موسی و مشاهده نعمتهاي فراوان خداوند ضعف نشان دادند و از دستورات الهی سرپیچی نمودند، این بار نیز
همان کار تکرار شد و طبق این آیه شریفه با وجود اخذ میثاق و پیمان گرفتن از آنها، بار دیگر قوم بنی اسرائیل پا پس نهادند و
پیمان خود را شکستند ولی از آنجا که لطف الهی شامل حال آنها بود، خداوند با فضل و رحمت خود توبه آنها را پذیرفت و یک
بار دیگر عنایت الهی را در آغوش کشیدند و از این به ورطه تباهی و خسران سقوط کنند، نجات یافتند.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 65 الی 66
اشاره
وَ لَقَد عَلِمتُم الَّذِینَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ ( 65 ) فَجَعَلناها نَکالاً لِما بَینَ یَدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَۀً
( لِلمُتَّقِینَ ( 66
همانا کسانی از شما را که در روز شنبه از حد خود تجاوز کردند، شناختنید پس به آنها گفتیم بوزینگان رانده شده پست باشید
(65)
( پس آن را مایه عبرتی براي حاضران و آیندگان و پند و اندرزي براي پرهیزگاران قرار دادیم ( 66
صفحه : 245
نکات ادبی
در اینجا به معناي معرفت و شناخت است و غالباً ماده علم اگر با یک مفعول متعدي شود به معناي شناختن و معرفت « علم » -1
میآید مانند: (لا تعلمونهم الله یعلمهم) و یکی از فرقهاي علم و معرفت این است که علم به احوال مسمی و معرفت به ذات مسمی
متعلق است.
به معناي قطع مشتق شده و سبت قطعهاي از زمان و یا سبت به معناي را حتی است که با « سبت » به معناي شنبه است و از « سبت » -2
تعطیل مناسب است مانند:
به معناي رانده شده و پست و خوار است و در عربی به هنگام راندن سگ از این واژه استفاده « خاسیء » - (و جعلنا نومکم سباتا) 3
گفته شده. « اخسئوا » میکنند و به اهل جهنم نیز
از نکل به معناي زنجیر و لگام است و نیز به معناي مجازات عبرت آموز است چون چنین مجازاتی باعث منع دیگران از « نکال » -4
ارتکاب آن جرم میشود.
تفسیر و توضیح
آیه ( 65 ) وَ لَقَد عَلِمتُم الَّذِینَ اعتَدَوا ... این آیه سرگذشت گروهی از بنی اسرائیل را که از فرمان الهی سرپیچی کردند، و در اثر آن
به مجازات سختی مبتلا شدند، بیان میکند. این داستان به صورت مفصلتري در آیه 163 سوره اعراف تکرار شده است و اجمال
در ساحل دریا زندگی میکردند، روز « مدین » یا « ایله » داستان از این قرار است که گروهی از بنی اسرائیل که در یک آبادي به نام
شنبه که روز تعطیل عمومی بود از صید ماهی از جانب خداوند منع شده بودند و صید ماهی در این روز براي آنها حرام بود ولی
ماهیها در طول زمان به خاطر احساس امنیت در روزهاي شنبه بیشتر به طرف ساحل روي میآوردند و اهل آن آبادي که
نمیتوانستند صید کنند گودالهایی میکندند و روزهاي شنبه ماهیها را به آن هدایت میکردند و رابطه آنها را با دریا قطع میکردند
صفحه 165 از 374
و روز بعد آنها را صید مینمودند و طبق بعضی از روایات حتی بعدها روز شنبه هم صید
صفحه : 246
میکردند و فرمان الهی را زیر پا میگذاشتند در اثر این نافرمانی آشکار، خداوند آنها را سخت مجازات نمود به این صورت که
آنها را به شکل بوزینه در آورد تا هم براي مردم آن زمان و هم براي آیندگان مایه عبرتی باشند البته فقط شکل آنها بوزینه بود ولی
فهم و درك انسانی داشتند و آنها طبق روایات سه روز به همین شکل مانند و پس از سه روز هلاك شدند و میمونهاي فعلی از نسل
آنها نیست.
طبق نظریه بیشتر مفسران، آنها واقعاً مسخ شدند و شکل ظاهري آنها به قیافه میمون در آمد. ظاهر این آیه و آیات دیگري که در این
مورد نازل شده به همین معنا دلالت میکند و روایات بسیاري هم در این باره وارده شده است که به آنها اشاره خواهد شد ولی إبن
مجاهد گفته است که قیافه ظاهري آنها مسخ نشد و آنها واقعاً به شکل میمون درنیامدند بلکه قلب و روح آنها مانند میمون شد و از
نور هدایت خالی گردید.
ما تصور میکنیم که تغییر شکل ظاهري آن گروه به شکل یک حیوان، از نظر عقلی محال نیست و ظاهر آیات و روایات هم آن را
تایید میکند لذا هیچ منعی وجود ندارد که از باب معجزه به چنین معنایی ملتزم شویم و آن را بپذیریم (تفصیل این بحث و کیفیت
ضمن این « اصحاب سبت » مسخ به زودي خواهد آمد) آیه ( 66 ) فَجَعَلناها نَکالًا ... مسخ شدن آن گروه از عصیانگران یهود یا همان
مجازاتی براي آنها بود، مایه عبرتی براي دیگران هم بود در این آیه اشاره شده که این مجازات هم براي معاصران آنها که از حال
آنها خبردار شدند و هم براي نسلهاي بعدي آنها مایه عبرت بود و نیز موعظهاي براي پرهیزگاران بود.
البته میتوان جمله: (ما بین یدیها و خلفها) را مربوط به آباديهاي دور و نزدیک دانست به این معنا که مسخ شدن آنها هم براي
آبادیهاي نزدیک آنها و هم براي آبادیهاي دورتر مایه عبرت بود ولی ظاهر آیه بیشتر به احتمال اول دلالت دارد.
صفحه : 247
« مسوخ » بحثی درباره
از ظاهر بعضی از آیات و روایات استفاده میشود که در میان امتهاي پیشین بعضی از افراد گاهی به صورت دسته جمعی و گاهی به
صورت فردي در اثر ارتکاب بعضی از گناهان بزرگ، شکل و قیافه انسانی خود را از دست دادهاند و به شکل و قیافه یکی از
گفته میشود. « مسخ » حیوانات در آمدهاند که در اصطلاح به این نوع دگرگونی
است که به معناي قطع علاقه یک روح از یک بدن و تعلق آن به بدن انسان و یا حیوان دیگر است که به « نسخ » در مقابل « مسخ »
یا همان تناسخ، باطل است و چنین چیزي امکان پذیر نیست هر چند که « نسخ » آن تناسخ هم گفته میشود. از نظر علما اسلامی
یعنی تبدیل شکل انسان به شکل حیوان، مورد پذیرش اکثریت قریب به اتفاق « مسخ » ولی «1» بعضی از فلاسفه آن را پذیرفتهاند
دانشمندان اسلامی است و همانگونه که گفتیم، ظواهر آیات و روایات به آن دلالت دارد.
در اینجا پیش از هر چیز آیات مربوط به مسخ را میآوریم:
-1 وَ لَو نَشاءُ لَمَسَخناهُم عَلی مَکانَتِهِم فَمَا استَطاعُوا مُضِیا وَ لا یَرجِعُونَ (یس/ 67 ) و اگر بخواهیم آنها را بر جایشان مسخ کنیم پس
نه از آنجا میتوانند بگذرند و نه بازپس گردند.
هر چند این آیه به ظاهر مربوط به روز قیامت است ولی به هر حال از امکان مسخ خبر میدهد و به طوري که خواهیم دید در روز
قیامت گروهایی از گنهکاران به صورت حیوانات مختلفی محشور خواهند شد.
-2 وَ لَقَد عَلِمتُم الَّذِینَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ (بقره/ 65 ) همانا کسانی از شما را که در روز شنبه از
صفحه 166 از 374
حد خود تجاوز کردند شناختید پس به
-----------------------------------
1)- درباره ابطال تناسخ رجوع شود به: علامه حلی، کشف المراد ص 191 و همو، مناهج الیقین ص 232 و صدر المتألهین، الاسفار )
الاربعه ج 9 ص 1 به بعد.
صفحه : 248
آنها گفتیم بوزینگان رانده شده باشید.
-3 یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل أَن نَطمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها أَو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا
أَصحابَ السَّبت وَ کانَ أَمرُ اللّه مَفعُولًا (نساء/ 47 ) اي کسانی که کتاب به شما داده شده است به کتابی که نازل کردیم و تصدیق
کننده چیزي است که همراه شماست، ایمان بیاورید پیش از آنکه صورتهایی را ناپدید کنیم و آنها را پشت سرشان برگردانیم یا
لعنتشان کنیم همانگونه که اصحاب سبت را لعنت کردیم و فرمان خدا انجام شدنی است.
163 ) و از - -4 وَ سئَلهُم عَن القَریَۀِ الَّتِی کانَت حاضِ رَةَ البَحرِ ... فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ (اعراف/ 166
آنها درباره مردم شهري که کنار دریا بود، پرسش کن ... و چون درباره چیزي که از آن نهی شده بودند سرپیچی کردند، به آنها
گفتیم بوزینگان رانده شده پست باشید.
در این آیات سخن از اصحاب سبت است که قومی از یهود بودند و در کنار دریایی زندگی میکردند و از جانب خداوند دستور
داشتند که روزهاي شنبه صید ماهی نکنند ولی آنها این دستور الهی را زیر پا گذاشتند و گاهی حوضهایی میساختند و در روزهاي
شنبه که ماهی در ساحل زیاد میشد آنها را به آن حوضها هدایت میکردند سپس راه برگشت آنها را میبستند و روز بعد آنها را
صید میکردند و گاهی هم گستاخانه در همان روز صید ماهی میکردند. خداوند در مقابل این نافرمانی آنها را به صورت بوزینه
این فرمان یک فرمان تکوینی است و در واقع « به آنها گفتیم بوزینه باشید » در آورد. در آیه دوم و چهارم تعبیر قرآن چنین است که
سخنی ردّ و بدل نشده همان که فرمان تکوینی الهی صادر شد، آنها به صورت بوزینه در آمدند. در آیه سوم صحبت از ناپدید
کردن چهرههاي افراد و لعن شدن آنهاست همانگونه که اصحاب سبت چنین شدند و جالب این در پایان آیه میفرماید: وَ کانَ أَمرُ
اللّه مَفعُولًا که بر انجام یافتن حتمی فرمان تکوینی خداوند تاکید دارد.
صفحه : 249
-5 قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَۀً عِندَ اللّه مَن لَعَنَه اللّه وَ غَضِبَ عَلَیه وَ جَعَلَ مِنهُم القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ (مائده/ 60 ) بگو آیا شما را
از پاداشی بدتر از این نزد خداوند خبر بدهم! کسی که خداوند او را لعنت کرد و بر او خشم گرفت و برخی از آنها را بوزینگان و
خوکان قرار داد.
در این آیه از قوم خاصی نام نمیبرد ولی از کسانی یاد میکند که مورد لعنت و غضب خداوند قرار گرفتهاند و به شکل بوزینه و
خوك، در آمدهاند.
این آیات به روشنی بر یک حقیقت دلالت دارند و آن این گروهی از گنهکاران در میان امتهاي پیشین به صورت بوزینه و خوك
مسخ شدهاند به این صورت که چهره و قیافه انسانی آنها تغییر یافته و به شکل حیوان در آمده است. نوع دانشمندان اسلامی این
حقیقت را به همین صورت پذیرفتهاند و آن را یک معجزه الهی میدانند هر چند که از مجاهد نقل شده که او گفته است: قیافه
ظاهري آنها تغییر نیافته و آنها واقعاً به شکل میمون درنیامدهاند بلکه روح و قلب آنها مانند حیوان شد و از نور هدایت خالی
تغییر شکل ظاهري انسان به حیوان از لحاظ عقلی محال نیست و ما نمیتوانیم به صرف استبعاد، از ظاهر روشن آیات «1» گردید
قرآنی دست برداریم بخصوص این ظواهر این آیات را روایتهاي متعددي تقویت میکند.
صفحه 167 از 374
از جمله این روایات روایات متعددي است که در باره اصحاب سبت وارد شده بعضی از این روایات را مرحوم مجلسی آورده
«2». است
و در «3» همچنین در روایتی از امام رضا (ع) از دوازده نوع حیوان نام برده شد که بعضی از انسانها به صورت آنها مسخ شده است
روایتی از امام صادق (ع) از مسخ شدن بعضی از بنی اسرائیل به صورت مارماهی و میمون و خوك و حیوانات دیگر سخن به میان
و در روایت دیگري از امام صادق (ع) از خوردن مسوخ منع شده تا «4» آمده است
-----------------------------------
1)- مجمع البیان ج 1 ص 264 )
2)- رجوع شود به: بحار الأنوار ج 14 ص 50 به بعد )
3)- کافی ج 6 ص 246 )
4)- کافی ج 1 ص 368 )
صفحه : 250
«1». مردم از آنها نفع نبرند و عقوبت را خفیف نشمارند
شیخ صدوق در کتاب علل الشرائع از عبد الله بن فضل نقل میکند که میگوید: از امام صادق (ع) درباره این سخن خداوند
پرسیدم: (وَ لَقَد عَلِمتُم الَّذِینَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ) فرمود: آنها سه روز مسخ شدند سپس مردند و
نسل آنها باقی نماند و میمونهاي کنونی به شکل آنها هستند و خوکها و سایر مسوخ هم همین طورند. هر چه از آنها امروز دیده
در روایت دیگري داستانی نقل شده که گویا حضرت موسی «2» شود فقط به شکل مسوخ هستند و خوردن گوشت آنها حرام است
«3». همنشینی داشت که در اثر معصیت خداوند میمون شد
«4». روایات در این زمینه زیاد است تا جایی که در پرسشی که از سید مرتضی شده ادعاي تواتر این روایات را نموده است
«5». همچنین از طریق اهل سنت نیز روایات متعددي در این باره نقل شده است
با توجه به مجموع آیات و روایات تقریباً جاي تردید باقی نمیماند که منظور از مسخ تغییر قیافه انسانی آنها به قیافه حیوانی است و
همانگونه که گفتیم این کار از نظر عقلی محال نیست و میتواند متعلق معجزه قرار بگیرد.
گاهی گفته میشود که این کار با سیر کمالی انسان مخالف است و از لحاظ فلسفی انسان نمیتواند در سیر استکمالی خود به
ناقص برسد و یا قهقرا کند. پاسخ این اشکال روشن است زیرا چون ماهیت انسان تغییر نمییابد بلکه فرد مسخ شده با حفظ ماهیت
انسانی خود فقط از لحاظ قیافه به شکل حیوان دیده میشود که نوعی عقوبت الهی است و اساساً تغییر چهره انسانی ربطی به مراحل
استکمالی او ندارد و گرنه باید تغییر قیافه شاداب یک جوان به قیافه افسرده پیر که در طول زمان صورت میگیرد نیز محال
-----------------------------------
1)- کافی ص 6 ص 242 )
2)- بحار الأنوار ج 61 ص 115 )
3)- بحار الأنوار ج 40 ص 70 )
4)- رسائل الشریف المرتضی ج 1 ص 352 )
5)- جامع البیان (تفسیر طبري) ج 1 ص 330 )
صفحه : 251
باشد در حالی که چنین نیست و همواره جوانها پیر میشوند و قیافههاي نامطلوبی به خود میگیرند.
صفحه 168 از 374
مرحوم سید مرتضی علم الهدي ضمن تأیید این چنین تغییر قیافهاي محال نیست پرسشهایی را در این زمینه مطرح میکند. از جمله
این، چگونه تغییر قیافه انسان به شکل حیوان، مجازات محسوب میشود! در پاسخ میگوید: اگر این شکل از آغاز به همین صورت
آفریده شده باشد، مجازات نیست ولی اگر یک انسان زندهاي که به زیباترین شکل ممکن آفریده شده تغییر شکل بدهد و به
یعنی آنها از وضع خود «1». صورت حیوان در آید، این مجازات است زیرا که شخص از این تغییر دچار غم و غصه و تأسف میشود
آگاهی داشتند و رنج میبردند.
مطلبی که باقی میماند این است که آیا مجازات مسخ مخصوص امتهاي پیشین بوده و براي امت اسلامی چنین مجازاتی اعمال
نخواهد شد! و یا این یک کیفر عمومی است احتمال وقوع آن همواره موجود است!
و مرحوم «2» در بعضی از کتابها به إبن عباس نسبت داده شده که او گفته است این مجازات به امتهاي پیشین اختصاص داشت
مجلسی گفته است تمام مجازاتهاي امم گذشته در این امت هم وجود دارد منتهی به صورت معنوي است و مسخ در این امت به
«3». معناي مردن قلب و روح انسانی و حرمان از علم و کمال است هر چند که به ظاهر صورت آدمی داشته باشد
ولی روایاتی وارد شده که در میان امت اسلامی هم امکان مسخ وجود دارد در روایتی آمده است که شخصی که با حضرت علی
و در روایتی دیگر آمده که عمر بن سعد قاتل امام حسین (ع) پس از «4» (ع) عناد میکرد و با نفرین او به صورت سگ در آمد
«5» کشته شدن به صورت بوزینهاي در آمد که در گردنش زنجیر بود
-----------------------------------
1)- رسائل الشریف المرتضی ج 1 ص 353 )
[.....] 2)- بحار الأنوار ج 16 ص 306 )
3)- همان ج 24 ص 104 )
4)- همان ج 32 ص 385 ج 41 ص 208 )
5)- رسائل الشریف المرتضی ج 1 ص 351 )
صفحه : 252
و در روایتی از امام «1» همچنین در روایتی از پیامبر اسلام (ص) آمده است که در میان امت من نیز خسف و مسخ اتفاق میافتد
«2». صادق (ع) آمده که بنی امیه در حال مرگ مسخ میشدند و از جمله عبد الملک بن مروان به شکل قورباغهاي در آمد
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 67 الی 73
اشاره
وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللّه أَن أَکُونَ مِنَ الجاهِلِینَ ( 67 ) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ
یُبَیِّن لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِض وَ لا بِکرٌ عَوان بَینَ ذلِکَ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُونَ ( 68 ) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّن لَنا ما لَونُها قالَ
إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِع لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِینَ ( 69 ) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّن لَنا ما هِیَ إِن البَقَرَ تَشابَهَ عَلَینا وَ إِنّا إِن شاءَ اللّه لَمُهتَدُونَ
70 ) قالَ إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُول تُثِیرُ الأَرضَ وَ لا تَسقِی الحَرثَ مُسَلَّمَۀٌ لا شِیَۀَ فِیها قالُوا الآنَ جِئتَ بِالحَق فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا )
( یَفعَلُونَ ( 71
وَ إِذ قَتَلتُم نَفساً فَادّارَأتُم فِیها وَ اللّه مُخرِج ما کُنتُم تَکتُمُونَ ( 72 ) فَقُلنا اضرِبُوه بِبَعضِها کَذلِکَ یُحی اللّه المَوتی وَ یُرِیکُم آیاتِه لَعَلَّکُم
( تَعقِلُونَ ( 73
صفحه 169 از 374
هنگامی که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان میدهد که گاوي را ذبح کنید. گفتند: آیا ما را به مسخره گرفتهاي!
( گفت: به خدا پناه میبریم که از نادانان باشم ( 67
گفتند: از پروردگار خود بخواه که براي ما بیان کند که آن چگونه است! گفت او میگوید: گاوي است که نه پیر و از کارافتاده
( است و نه جوان کار نکرده بلکه میان این دو است پس آنچه را که دستور داده شدهاید انجام دهید ( 68
گفتند: از پروردگار خود بخواه که براي ما بیان کند که رنگ آن چیست! گفت: او میگوید: گاوي زرد پررنگ و یک دست
( است که رنگ آن بینندگان را شاد میکند ( 69
گفتند: از پروردگار خود بخواه که براي ما بیان کند که آن چیست! چون آن
-----------------------------------
1)- بحار الأنوار ج 22 ص 452 )
2)- کافی ج 8 ص 232 )
صفحه : 253
( گاو بر ما پوشیده مانده است و اگر خدا بخواهد البته ما از هدایت شدگان خواهیم بود ( 70
گفت: او میگوید: گاوي است که رام نیست تا زمین را شخم زند و کشت را آب دهد آن بیعیب است و رنگ دیگري در آن
( نباشد گفتند: اکنون حق را آوردي پس آن را ذبح کردند و نزدیک بود که این کار را نکنند ( 71
( و هنگامی که کسی را کشتید و درباره آن به نزاع پرداختید و خداوند آشکار کننده چیزي بود که پنهان میکردید ( 72
پس گفتیم آن مقتول را به قسمتی از آن گاو بزنید خداوند اینگونه مردگان را زنده میکند و نشانههاي خویش را به شما نمایان
( میکند شاید بیندیشید ( 73
نکات ادبی
گفته میشود. بقره از بقر به معناي شکافتن مشتق شده چون گاو با خیش آهن زمین « ثور » گاو ماده و در عربی به گاو نر « بقره » -1
را میشکافد و باقر یعنی شکافنده لقب امام ششم باقر بود اشاره به این که علم را میشکافت.
مانند: « هزءاً » و هم با همزه « هزوا » این کلمه را هم میتوان با واو خواند « هزواً » -2
و این کلمه به معناي مسخره و استهزاء کردن است. « و کفؤاً « کفواً »
در اصطلاح فلسفه و منطق پرسش از حقیقت است ولی در اینجا پرسش از حقیقت نیست بلکه پرسش از صفات و « ماهی » -3
مقومات است.
به معناي میانسال است. « عوان » به معناي جوان و « بکر » به معناي پیر « فارض » -4
از باب ذکر خاص بعد از عام است. « صفراء » به معناي زرد پررنگ است و ذکر آن پس از « فاقع » -5
« تسر الناظرین » در اینجا یا فاعل فاقع میباشد به طوري که اکثر مفسران چنین دانستهاند و یا مبتداست و خبر آن جمله « لونها » -6
موردي « لون » وجود دارد دیگر نسبت دادن آن به « فاقع » در « لون » است، به نظر میرسد که وجه دوم درستتر باشد چون مفهوم
ندارد و آنچه بیننده را شاد میکند رنگ گاو است چون رنگ زرد یک رنگ
صفحه : 254
شاداست.
مشتق شده است. « سلّم » یعنی سالم از عیب و نقص از « مسلمۀ » -7
صفحه 170 از 374
و « عده » اصل آن وشی است واو حذف شده و به آخر آن تاء مصدري افزوده گردیده است مانند « وشی یشی » مصدر از « شیه » -8
که در اصل وعد و وزن بود. « زنۀ »
بود که تاء در « تدارأتم » به معناي دفع مشتق شده و در اینجا به معناي نزاع و دفع یکدیگر است. اصل این کلمه « درء » از « ادارأتم » -9
دال ادغام شد و جهت سهولت تلفظ همزه وصلی به اول آن آمد.
تفسیر و توضیح
67 ) وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه ... این هم یکی دیگر از نعمتهاي خداوند بر بنی اسرائیل است که به صورت معجزهاي بزرگ - آیات ( 73
اتفاق افتاده و طبق معمول با بهانه جوییها و بگومگوهاي آن قوم لجوج همراه بوده است. این آیات و چند آیه بعدي متضمن داستانی
است که در عهد حضرت موسی اتفاق افتاده و یکی از معجزههاي آن حضرت است. اینک خلاصه داستان:
در میان بنی اسرائیل مرد ثروتمندي بود که پیر شده بود او پسر برادري داشت که تنها وارث او بود و در مال عموي خود چشم طمع
داشت او روزي عموي خود را کشت و جنازه او را سر راه یکی از اسباط بنی اسرائیل که شخصیتی داشت انداخت سپس پیش
حضرت موسی آمد و خونخواهی کرد. همه خود را از این قتل تبرئه میکردند و آن را به دیگري نسبت میدادند براي رفع نزاع و
خصومت پیش حضرت موسی آمدند و از وي کسب تکلیف نمودند. حضرت موسی به فرمان خداوند به آنها گفت که گاوي را
بکشند آنها رابطه میان کشتن یک گاو و پیدا کردن قاتل را نفهمیدند و لذا به موسی گفتند: آیا ما را مسخره میکنی! موسی سخن
آنها را رد کرد و گفت: پناه به خدا میبرم که از نادانان باشم و شما را مسخره کنم.
اگر بنی اسرائیل در همین مرحله هر نوع گاوي را میکشتند کفایت میکرد ولی آنها
صفحه : 255
طبق عادت همیشگی و طبع لجوج خود، از حضرت موسی مشخصات آن گاو را پرسیدند و چون خودشان کار را بر خود سخت
گرفتند، خداوند نیز سخت گرفت.
آنها گفتند: از خداي خود بخواه که مشخص کند که آن گاو از لحاظ سن چگونه باید باشد! موسی گفت: خداوند میگوید: آن
یک گاو میانسالی است نه جوان است و نه پیر و از آنها خواست که مأموریت را انجام دهند ولی آنها باز کار را بر خود سخت
گرفتند و پرسیدند: از خداي خود بخواه که رنگ آن را مشخص کند. موسی گفت: آن یک گاو زرد پررنگ است که هر بینندهاي
را شادمان میکند. باز آن قوم لجباز پرسیدند: آن گاو چگونه است ما در کار آن مشتبه شدیم. موسی گفت: آن گاوي است که
براي شخم کردن زمین و آب دادن رام نیست ولی گاوي است از هر عیب و نقصی سالم است و ضمناً رنگ پوست آن یک دست
و یکنواخت است و رنگ دیگري به آن مخلوط نیست.
بنی اسرائیل گاوي را با این مشخصات نزد جوانی از بنی اسرائیل یافتند که جوان متدینی بود و همواره در خدمت پدر خود بود و
پدرش را او را دعا میکرد. وقتی بنی اسرائیل آن گاو را از آن جوان خواستند جوان قیمت بالایی را طلب کرد و آن این بود که
باید گنجایش پوست آن، طلا بدهند. بنی اسرائیل نزد موسی آمدند و جریان را گفتند و موسی دستور داد هر قیمتی که صاحب گاو
میگوید بپردازند. آنها به ناچار به همان قیمت راضی شدند و آن گاو را خریدند و سپس ذبح کردند حضرت موسی دستور داد
عضوي از اعضاء گاو را بر مقتول زدند و مقتول با اعجاز خداوندي زنده شد و قاتل خود را معرفی نمود.
این بود اجمالی از داستانی که به این آیات مربوط میشود و آن را از کتب تفسیر و حدیث خلاصه کردیم. در اینجا به ذکر چند
نکته میپردازیم:
-1 همانگونه که در متن داستان آمد، حکم اولی، آن گاو بخصوص نبود بلکه اگر در همان مرحله اول گاوي از گاوهاي معمولی
صفحه 171 از 374
را میکشتند، کفایت میکرد ولی در اثر پرسشهاي بیمورد آنها آن حکم تشدید گردید و گاو بخصوصی در نظر گرفته شد البته
نمیتوان این را نسخ حکم اولی دانست چون آن گاو بخصوص هم از مصادیق مطلق
صفحه : 256
گاو بود. این پرسشها نشانگر روح عصیانگر آنها بود و اگر آنها در برابر دستور خداوند تسلیم محض بودند دیگر جاي چون و چرا
نبود و خود آنها هم راحت بودند و اساساً اگر انسان در مقابل دستورات الهی مطیع و تسلیم محض باشد روحی آرام خواهد داشت
و دچار مشکلی نخواهد شد و چون و چرا در مقابل حق، کار را مشکل میکند این است که قرآن در جایی دستور میدهد که از
پرسشهاي بیجا پرهیز کنید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسئَلُوا عَن أَشیاءَ إِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم (مائده/ 101 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید از چیزهایی نپرسید که اگر بر
شما آشکار شود به ضرر شما خواهد بود.
-2 این داستان به این صورت در تورات فعلی نیامده است ولی کشتن گاوي به هنگام مجهول بودن قاتل در تورات به صورت یک
3- بعضی از (1 - حکم آمده که با خون آن طی مراسم خاصی از متهمان به قتل رفع تهمت میشود (عهد عقیق، سفر تثنیه آیات 8
مفسران معاصر، این آیات را تفسیر مادي کردهاند و گفتهاند که منظور از زنده شدن مقتول پیدا شدن قاتل اوست. ولی این تفسیر
درست نیست و با صریح قرآن منافات دارد زیرا قرآن در پایان این داستان، با این حادثه به امکان زنده شدن مردگان در قیامت
استدلال میکند (کذلک یحیی الله الموتی) بنابراین باید این داستان را هم، معجزهاي مانند معجزات دیگري دانست که طی آیات
گذشته آمده و خداوند آنها را براي هدایت قوم بنی اسرائیل انجام داده است.
-4 این بنی اسرائیل از کشتن آن گاو سرباز میزدند و نمیخواستند آن را بشکند (و ما کادوا یفعلون) یا به جهت قیمت بالاي آن
گاو بود و یا ترس از رسوایی قاتل.